امشب که حرف های مرا بغض خورده است
"خورشیدواره های مراآب برده است"1
"خورشیدواره های مراآب برده است"1
امشب بیا که لهجه ی باران غلیظ تر
امشب که سمت دیده ی من خیس و لیز تر
امشب که سمت دیده ی من خیس و لیز تر
امشب که دل به جادوی این جاده داده ام
امشب که دل به خاکی این جا نهاده ام
امشب که دل به خاکی این جا نهاده ام
امشب که بوی خاک ازین جا عبور کرد
امشب که خاطرات به ذهنم خطور کرد
امشب که خاطرات به ذهنم خطور کرد
امشب که دست های تو آن سوی کاج ها...
امشب که حرف های من این سوی واج ها...
امشب که حرف های من این سوی واج ها...
امشب دوباره چک چک باران و پنجره...
امشب دوباره ی حمله ی بغضی به حنجره...
امشب دوباره ی حمله ی بغضی به حنجره...
یاد تو کرده ، یاد همه انتظارها
پشت تمام کاج خیابان ، قرارها
پشت تمام کاج خیابان ، قرارها
با دست های یخ زده پشت چنارها
با اضطراب آمده و رفته ،بارها
با اضطراب آمده و رفته ،بارها
پشت هزار "آخر" و "اما""چگونه ها"
پشت هزار خاطره ی تکه پارها
پشت هزار خاطره ی تکه پارها
از پشت نرده های پراز راز پارک ها
با یادزرد و سبز خزان و بهارها
با یادزرد و سبز خزان و بهارها
امشب بیا به خانه ی خاموش من بیا
با صد هزار خاطر آغوش من بیا
با صد هزار خاطر آغوش من بیا
امشب که شب به قدر غم من ملول شد
زد باده ی خیال تورا لول لول شد
زد باده ی خیال تورا لول لول شد
امشب که شب به قدر غم من نگفتنی است
امشب که حرف های دل من شنفتنی است
امشب که حرف های دل من شنفتنی است
امشب اگر تو باشی و ...شب ،دیدنی تر است
آن دست های گرم تو دزدیدنی تر است
آن دست های گرم تو دزدیدنی تر است
امشب چرا به خانه ی من سر نمی زنی
تا لانه ی کبوترکی پر نمی زنی؟
تا لانه ی کبوترکی پر نمی زنی؟
1-مصرعی از منزوی