نکاتی از نقش پنهان زن در گستره پنج قرن تاریخ عشایر بلوچ «از چاکر خان تا رضا خان»
محمدسعیدجانب اللهی
در جامعه عشایر بلوچ زن به نحو چشم گیری از حقوق مساوی با مرد برخوردار است و به قول معروف: «زن چه در کشت و کشتار و چه در کشت و کشتار و چه در خانه و چه در انجمن با مرد بلوچ همراه است».
زن در فرهنگ بلوچ حرمت تابو گونه دارد، بی احترامی به او یک گناه معمولی نیست، که بتوان احیاناً با توبه و استغفار از عواقب آن رهایی یافت، در قاموس مرد بلوچ، بی حرمتی به زن نحسی می آورد، نحوستی که هیچ چیز جلودار تقاص آن نیست، به این دلیل بلوچهای یاغی در ایلغار و شبیخونهایی که به روستاها و طوایف مختلف داشتند، هر نوع ظلم و ستم و کشت و کشتاری را جایز میدانستند ولی در مرام آنها حمله به زن قدغن بود. این ممنوعیت یک ریشه اعتقادی داشت، کسی جرأت نمی کرد به زن حمله کند، از ترس اینکه مبادا یک دست غیبی انتقام زن را از او بگیرد.
زن همچنین در یکی از معتبرترین پیمانهای بلوچ یعنی «میار» پایگاه ویژهای دارد، حتی حجاب اوجان پناه بی پناهان می باشد، کسی که میخواهد برای رهایی از ستم شخصی خود را پناه شخص زورمندی قرار دهد کافی است به او بگوید: من «میار» چادر زنت هستم، دیگر آن شخص تا پای جان از او حمایت خواهد کرد.
با این حال در پارهای از قانونمندیهای درون ایلی حقوق زن نادیده گرفته می شود، مثلا در خون بست بهطوری که بعد خواهیم گفت، زن بی آنکه گناهی داشته باشد محکوم است وقتی مردی از طایفهای بنا بههر عللی فردی از طایفهی دیگر را به قتل میرساند، با ارتکاب این دو جنایت بین دو طایفه اختلاف میاندازد. برای رفع خصومت و پیش گیری از انتقام گیری و خون ریزیهای ممتد، زن وجهالمصالحه قرار میگیرد و به عنوان بخشی از خون بهای مقتول مثل یک گروگان به خانهی شوهری از طایفهی متخاصم می رود، در آن خانه عمری به تاوان جنایتی که دیگری مرتکب شده است سرکوفت میخورد و شکنجه می شود، و حال آنکه مرد تقریباً عقوبتی نمیبیند وتنبیه او تنها همان ننگی است که برایش باقی می ماند، ننگ به خون بست رفتن خواهر یا دختری از طایفه اش به سبب خونی که او ریخته است. زن اما در صحنه سیاست نردبان ترقی مرد است، بعد خواهیم گفت که بزرگان بلوچ بزرگی را بیشتر از قبل زن یا مادر خود دارند.
بنابر آنچه در حماسهها و تاریخ شفاهی بلوچ مشهود است، مصالح جامعه ارزشهای اخلاقی بلوچ را نسبت به زن تعیین میکند، حماسههای بلوچ پر است از سرنوشت زنان گمنامی که تاریخ ساز واقعی بلوچ بودهاند، در هر بخش جای پای زن دیده می شود، آن چنان که گویی زنان سرنوشت بلوچ را قلم زدهاند.
حماسهها زاییدهی قانونمندیهای درون ایلی هستند که نهادهای عشایری ضامن اجرای آن میباشند، قانونمندی این نهادها یک جا بنا به مصلحت طایفه و ایل حقی را به زن میدهد و در جای دیگر بنا بههمین مصلحت حقی را از او سلب میکند. لذا برای شناخت پایگاه اجتماعی و سیاسی زن بلوچ مطالعه حماسهها و قانونمندی نهادهای عشایر ضرورت دارد. تحقیق حاضر بررسی مجملی از این دیدگاه است که تفصیل آن بهزمانی و تحقیقی بایسته تر نیاز دارد.
الف: نگاهی به معروفترین حماسههای بلوچ در رابطه با زن:
1- چاکروگوهرام: همایون شاه
دومین پادشاه سلسله گورکانیان هند از شیر شاه سوری سر سلسله دودمان افاغنه شکست میخورد از شاه طهماسب صفوی برای بازگرداندن تاج و تختش کمک میخواهد، شاه به حاکم سیستان دستور میدهد به کمک طوایف بلوچ لشکری فراهم نموده او را در این هدف کمک کنند. معروفترین طوایف بلوچ در این زمان رند ولاشار بودند. رئیس رندها میر چاکر و رئیس لاشاریها میر گواهرم بود این دو طایفه در جنگی که بههمین منظور با پادشاه هند در میگیرد شرکت میکنند، خواهر بزرگ میر چاکر خان بنام بادطری( بدری) که زن شجاع و شمشیر زن ماهری بوده است موفق می شود پادشاه دهلی را دستگیر کند و به همایون شاه تحویل دهد، به پاس این خدمات است که همایون شاه پس از جلوس مجدد بر تخت و تاج، سرزمینهای وسیعی از مناطق سند، بلوچستان و پنجاب را به سران دو طایفه رند ولاشاری میبخشد. طوایف رند و لاشاری سالها در کمال صلح و صفا کنار هم و در جوار سایر طوایف به زندگی دامداری خود مشغول بودهاند
تا اینکه: بیوه زن دامدار و ثروتمندی به نام گوهر، که در منطقه لاشاری و در همسایگی سرکرده آنها میر گواهرام خان میزیسته است. ، تقاضای ازدواج میر گواهرام خان را رد می کند و به چاکر خان که او نیز خواستگارش بود پناه می برد (مسعودیه، ص 10 و 5 ، ورث ، صXXII )
تا اینکه: بیوه زن دامدار و ثروتمندی به نام گوهر، که در منطقه لاشاری و در همسایگی سرکرده آنها میر گواهرام خان میزیسته است. ، تقاضای ازدواج میر گواهرام خان را رد می کند و به چاکر خان که او نیز خواستگارش بود پناه می برد (مسعودیه، ص 10 و 5 ، ورث ، صXXII )
این امر موجب آزردگی میرگواهرام از چاکر شدکه یک سلسله مسایل دیگر آنرا تشدید کرد و بالاخره دو طایفهی دوست و برادر مقابل یکدیگر صف کشیدند، سی سال با هم جنگیدید تا بساط یکدیگر را از هم پاشیدند.
2- حماسه میر قنبر:
یکی از معروفترین و محبوبترین قهرمانان بلوچستان که شعر او بر سر زبان بلوچها است و نامش را عزیز می دارند میر قنبر است (برقعی، ص 10) وقتی روستایش توسط مهراب خان نارویی مورد حمله قرار گرفت و جمعی از زنان و دختران روستا به اسارت برده شدند، مردم برای نجات اسرا از وی استمداد نمودند، او با آنکه تازه ازدواج کرده بود، همسر خود را طلاق داد و به تشویق مادرش با جمعی ازجوانان به تعقیب مهراب پرداخت، با او جنگید تا به قتل رسید اما قبل از مرگ موفق به نجات اسرا شد.
نکته مهم تشویق مادر قنبر است که به او می گوید: «تو ای پسرم، هر گاه به این جنگ تن در ندهی شیر من حلال تو نخواهد بود و مادرت علف هرزهای بیش پرورش نداده است. ولی اگر مردانه بجنگی و شهید شوی، من لباس عروسی به تن خواهم کرد و با وجود کهولت سن همانند نو عروسی برای تو جشن خواهم گرفت، ای پسرم تو روزی خواهی مرد، اما چه سعادتی بهتر از این که درراه آزادی خلق اسیر در چنگال غارتگران شهید شوی.
حماسه دادشاه:
علیخان پسر نقدی خان نوه بانوگراناز دختر سردار خان شیرانی بود که ایوب خان عموزاده خود را به سبب اینکه گرایش بیشتری به لاشاری ها نشان میداد، باصلاح دید سعید خان شیرانی به قتل رسانید، کمال پدر دادشاه که رئیس طایفهی خود و ا زطرفداران ایوب و پدرش خان شیرانی بود از این موضوع رنجیده خاطر شد، دادشاه نیز به تبع پدر گرایش بیشتری به ایوب خان داشت لذا پیشنهاد خواهر ایوب خان را برای گرفتن انتقام پذیرفت. امابا تاثیر پذیری از باوری که بلوچ نسبت به حرمت خان و سردار طایفه دارد، حاضر به کشتن علیخان نشد، از طرفی عبد النبی «کوتوال» ( 2) علیخان، دادشاه و پدرش را تحت فشار گذاشت تا مالیات کوه سفید که تاکنون به اسلام خان و پسرش ایوب خان می پرداختند به علیخان بپردازند، دادشاه به عذر اینکه تفنگدار خان است و باید از پرداخت مالیات معاف باشد از دستور عبدالنبی سرپیچی کرد. عبدالنبی برای تنبیه دادشاه تصمیم گرفت از وی هتک حرمت کند ، لذا لالک پسر عموی دادشاه را تحریک کرد که شبانگاه خود را به خوابگاه دادشاه نزدیک نموده وانمود سازد که با همسر او رابطه دارد، دادشاه در این صحنه سازی فریب خورده، نخست همسر بیگناه خود را به گمان خیانت به قتل رسانیده و لالک را که از ترس انتقام به شیخ نشینهای خلیج فرار کرده بود تا مسقط تعقیب و او را هم به قتل رسانید، سپس برای فرار از صدمه عبدالنبی و عقوبت علیخان در کوه سفید پناه گرفت، کوه سفید دنباله رشته کوههای جبال بارز است که از کرمان تا مرز پاکستان امتداد دارد، و چون دیواری بین بنت و فنوج حایل است، دادشاه در طول مبارزات خود با استفاده از این سنگر طبیعی گاه به فنوج و زمانی به روستاهای اطراف بنت حمله میکرد و به طرفداران عبدالنبی و علیخان ضربه وارد میساخت، تا اینکه تصادفاً چند آمریکایی را که از کارمندان اصل چهار بودند در تنگ سرحد به قتل رسانید، این حادثه موجب شد که رژیم پهلوی نیروی نظامی و خوانین محلی را برای سرکوب دادشاه تحت فشار قرار دهد.
دادشاه «میار» (1) مهیم خان سردار طایفهی لاشاری بود که با شیرانیها مخالفت داشت، مهیم خان وقتی تحت فشار رژیم قرار گرفت، بالاخره حاضر شد بر خلاف سنت بلوچ «میار» خود را بشکند و برای تسلیم نمودن دادشاه با او وارد مذاکره شود، اما در صحنهی مذاکره اتفاقات غیر منتظرهای پیش آمد که به درگیری طرفین منجر شد، در این درگیری دادشاه و برادرش، مهیم خان و 7 نفر از همراهانش کشته شدند.
به این ترتیب دادشاه بعد از 14 سال مقاومت بهدست تنها حامی و پشتیبان خود مهیم خان به قتل رسید ولی هنوز پس از گذشت سالها شخصیت دادشاه و انگیزه یاغیگری او در پردهی ابهام باقی مانده است، گروهی او را حامی ضعفا و طرفدار ستمدیدگان میدانند و برخی وی را یاغی و متجاوزی میخوانند که مخالفین خود را با بیرحمی سرکوب میکرد و حربهی خانی بود علیه خان دیگر، با این حال دادشاه تنها فریادی بود از حلقوم طبقه ستمکش بلوچ و بر خلاف دیگر قهرمانان حماسی این قوم خان و میرزاده نبود، شاید نقطهی ابهامی که بر قهرمان بودنش سایه افکنده ناشی از همین پایگاه اجتماعی او باشد.
قانونمندی درون ایلی بلوچ در رابطه با زن:
1- نقش زن در ممانعت از تهاجمات قبیله ای:
درعرف عشایربلوچ جسارت به حجاب و حریم زن از جانب هر کس که بود بخشیده نمیشد و مجرم مهدورالدم بود، اگر روسری زنی را بر میداشتند در حکم قتل او بود. حتی اگر کسی سهواً مرتکب چنین عملی می شد، قابل بخشش نبود، معمرین موردی را شاهد می آورند که در زمان علیخان سربندی سیستان اتفاق افتاده است. یک روز در سکوهه وقتی پسر سردار شاهقلی خان یکی از بزرگان طایفه سربندی به سرچشمه رفت که اسب خود را آب بدهد، بی آنکه متوجه باشد، اسب روی چادر دختری پا گذاشت و چادر از سر دختر افتاد، وی موضوع را با پدر خود میر غلامعلی خان در میان گذاشت و او به علیخان رئیس طایفه شکایت کرد، علیخان نخست به شاهقلی خان حکم کرد که پسر خود را به علت هتک حرمت دختر بکشد ولی با میانجی گری ریش سفیدان رضایت داد که آن دختر را به عقد پسر مجرم در آورند.
حتی غارتگران حریم زن را محترم می شمردند و در تهاجمات و غارتگریهای خود به خانه و چادر محل سکونت زن حمله نمیکردند، به داخل چادر یا حیاط تیر نمیانداختند که مبادا زنی یا دختری کشته شود، این گروه حتی اگر با طایفهی مورد حمله خود دشمنی وخصومت هم داشتند موقع حمله به روستا"هلک" (3) و"خیل" ( 4)آنها زنی بر سر راه می نشست و به اصطلاح «میار چادر» میکرد ( یعنی می نشست و چادر خود را بر سر آنها می گسترانید) از حمله خودداری میکردند در اختلافات طایفهای نیز اگر زنی به عذر خواهی میآمد، گناه دشمن بخشیده میشد. مرد با استفاده از امتیازات زن، ذخیرهی خانواده را به طلا و نقره تبدیل میکرد و به زن میداد و او بهعنوان زینت بر سر و لباس خود میآویخت هر وقت طایفه غارت می شد، آنها را سالم از معرکه به در میبرد و در کالبد بی روح و رمق هزیمتیان جانی تازه میدمید.و گاه زن اسناد و مدارک گرانبها را به این طریق از گزند حوادث نجات میداد، چنانکه در زمان ناصرالدین شاه وقتی میر مبارز رئیس طایفهی کلانتری سیستان به سبب مخالفتی که با تاج محمد خان سربندی داشت مورد حمله قرار میگیرد و با پنجهزار سوار به بنحار محل اقامت او حمله میشود و اموال کلانتر را به تاراج میبرند، چهار همسر او که میدانستند زنان مورد بازرسی بدنی قرار نمیگیرند، جواهرات خود را بر میدارند و فرار میکنند، فقط یک زن بنام بی بی سازن به جای جواهرات اسناد را در زیر چادر خود مخفی و فرار میکند.
ب- سوگند زن طلاق:بلوچ در دو چیز شهره است : قول بلوچیوسوگند زن طلاقکه یکی از قسمهای بی برو برگشت بلوچ است، وقتی بلوچی این سوگند را به زبان بیاورد، برای وفای به عهد تا پای جان میایستد. در غیر اینصورت زن را بر خود حرام میداند، شیوهی سوگند به این طریق است که میگوید: «زنم طلاق اگر فلان کار را نکنم» اگر از انجام سوگند عاجز ماند، مراسم زن طلاق را اجرا میکند یعنی سه عدد سنگ کوچک را بر میدارد و یکی یکی پشت سر خود
می اندازد و می گوید زنم طلاق، بههیمن سادگی زن خود را طلاق میدهد و برای فرار از این خواری و زبونی خانه و دیار خود را ترک میکند و دیگر به ایل و قبیله خود بر نمیگردد. این رسم احتمالاً از اعراب اقتباس شده است، برای اولین بار «سنان بن سلمه که از طرف معاویه امارت سند و مکران داشت، سپاهیان خود را به سوگند زن طلاق واداشت».
می اندازد و می گوید زنم طلاق، بههیمن سادگی زن خود را طلاق میدهد و برای فرار از این خواری و زبونی خانه و دیار خود را ترک میکند و دیگر به ایل و قبیله خود بر نمیگردد. این رسم احتمالاً از اعراب اقتباس شده است، برای اولین بار «سنان بن سلمه که از طرف معاویه امارت سند و مکران داشت، سپاهیان خود را به سوگند زن طلاق واداشت».
غم انگیزترین واقعهی تاریخی که با این سوگند صورت وقوع یافت. قضیه حبیباله خان و بلوچهای نارویی است، حبیباله خان امیر توپخانه در زمان محمد شاه قاجار بود و در سال 1257 ه. برای دستگیری آقا خان محلاتی به بمپور آمد، قلعهی بمپور را تصرف کرد و جمعی از ناروییها را با خانوادهاشان به اسارت گرفت و در قلعه محبوس کرد، روزی که وی به شکار رفته بود، در غیاب او یکی از سربازان به زنی اسیر قصد تجاوز کرد، بلوچها از نیت او آگاه شدند، همگی سوگند زن طلاق خوردند که انتقام بگیرند، به این نیت نخست تمام زنان و دختران خود را کشتند و سپس به سربازان دولتی حمله کردند، در این واقعه عده زیادی از هر دو طرف به قتل رسیدند و جمع کثیری از زنان و دختران بلوچ اسیر و به رسم کنیزی فروخته شدند. که بعدها محمد شاه از ترس وخامت اوضاع دستور باز خرید و آزادی آنها را داد.
3- قصاص و خون بست: خون بست یک قانونمندی درون ایلی است که تمام ایلات و عشایر به انحاء مختلف بدان عمل میکنند زمانی که هنوز قانون مدونی وجود نداشت جوامع اولیه به تجربه دریافتند که برای صیانت نسل خود محتاج به ضوابط ومقررات معینی هستند، قصاص از جمله قدیمی ترین مقررات وضع شده از طرف جوامع اولیه است، قصاص یک عامل بازدارنده برای قتلها و کشتارهای بیرویه و بی دلیل است، به قول جان ناس در همین رسم انتقام جویی و قاعدهی قصاص بود که در نزد طوایف عرب یک گونه امنیت و نظم نسبی ایجاد کرده بود (جان ناس، ص 336)
در جامعهی عشایری اعضاء هر طایفه بعنوان عضو واحد محسوب میشوند. بنابراین مسئولیت یک قتل بر گردن همهی اعضاء یک طایفه است، به این دلیل در مواردی که قاتل پس از ارتکاب جرم متواری شود شخص دیگری از طایفهاش توسط کسانی از خانواده یا طایفهی مقتول قصاص میشود، مثلاً در طوایف ترکمن «وقتی قتلی اتفاق میافتاد و قاتل و مقتول نسبت به یکدیگر «ایل» (آیرونز ص 138) بودند حق انتقام به هفت پشت پدری محدود میشد و حق خونخواهی در بین کسانی که با یکدیگر «ایل» بودند محدود به کسانی میشد که با مقتول قان دوشر (همان ص 58) بودند و هدفهای مناسب برای انتقام محدود به خود قاتل و افراد"قان دوشر"( 5) با او بود، در بیشتر موارد تنها خویشاوندان بسیار نزدیکتر قاتل و مقتول درگیر مخاصمات خونین میشدند، هر چند که «قان دوشرهای» دیگر نیز بالقوه امکان درگیر شدن داشتند. مناسبترین هدف انتقام خونخواهان مقتول اول از همه خود قاتل و خویشان بلافصل وی بودند، یک قتل که به خونخواهی انجام میگرفت طلب خونی را تصفیه میکرد و امکان برقراری مجدد مناسبات دوستانه میان دو گروه را به وجود میآورد... بجز در موارد غیر عمد از خون بها تصفیه طلب خونی استفاده نمی شد و تنها راه حل، قتل انتقامی بود. (همان، 9-158) شیوهی قصاص در ایلات بختیاری را نویسنده کتاب"بخدا میکشم هر کس که کشتم"با یک داستان تراژدی گونه تشریح میکند: «الله قلی جوانی که به سرپرستی یکی از خوانین به نام داود خان بزرگ شده است، تصادفاً از عدهای ناشناس می شنود که داود خان دایی او «تن بر» را به قصاص خون برادرش کشته است. بیست سال از این قتل میگذرد و الله قلی با وجود اینکه به قول خودش « همانقدر که تن بر برای او «پدری» کرد مگر داود خان دو چندان نکرده بود و هنوز نمیکرد از یک فامیل هم که بودند» (حیدری، ص 15) تصمیم میگیرد داود خان را بکشد. بخصوص که در مبارزه با خود بر سر این تصمیم گیری، ناگهان برایش «فکری پیش آمد که جگرش آتش گرفت، حالا همه خیال میکنن که من تا حالا میدونستم و هیچی نگفتهام ». (همان ص 22) و الله قلی داود خان را که به خوبی او را بزرگ کرده بود و زندگی مرفهی برایش تهیه دیده بود به قصاص دایی خود میکشد، داود خان هم «تن بر» را به قصاص برادر خود محمود خان کشته بود، یعنی که قصاص را با قصاص دیگر پاسخ گفتند. اما این قصاص نیست، انتقام کشی است و اگر استمرار یابد کار به خونریزیهای بزرگ میکشد، لذا در موارد مشابه برای اینکه کار بدین پایه نکشد، بزرگان و ریش سفیدان پیشقدم میشوند، و با"خون بست"قضیه را فیصله می دهند. « در ایل بختیاری حفظ وحدت طوایف و در مجموع خود ایل، با قانون «خون بست» واقعیت
مییابد و با دادن یک دختر از خانوادهی قاتل به خانوادهی مقتول پیوند خویشاوندی به وجود میآید و اختلافات حل میشود و وحدت ایل حفظ می گردد. در طوایف بلوچ اما به یک دختر بسنده نمیشود، بلکه بهحسب مورد 2 تا چهار دختر باید از خانوادهی قاتل به ازدواج مردانی از طایفهی مقتول در آیند. تنها ارفاقی که در این مورد اعمال میشود این است که دختران از یک خانواده انتخاب نمی شوند.
مییابد و با دادن یک دختر از خانوادهی قاتل به خانوادهی مقتول پیوند خویشاوندی به وجود میآید و اختلافات حل میشود و وحدت ایل حفظ می گردد. در طوایف بلوچ اما به یک دختر بسنده نمیشود، بلکه بهحسب مورد 2 تا چهار دختر باید از خانوادهی قاتل به ازدواج مردانی از طایفهی مقتول در آیند. تنها ارفاقی که در این مورد اعمال میشود این است که دختران از یک خانواده انتخاب نمی شوند.
خون بست در عشایر بلوچ :
الف- شرایط خون بست :در طوایف بلوچ دخترانی که برای خون بست در نظر گرفته میشوند"زن سر خون"نام دارند و باید در مرحلهی اول با پسر برادر یا برادرزاده در غیر اینصورت با پسری از خویشاوندان یا طایفهی مقتول ازدواج کنند. طبیعی است که در چنین شرایطی هر نوع حق انتخاب از آنان سلب میشود حتی پیش میآید که مرد مسن دختر جوانی را بهعنوان خون بست مطالبه کند. دختری که برای خون بست انتخاب می شود جهیزیه و مهریه ندارد، برای عقد او هیچ جشن و سروری در کار نیست، در همان شب مصالحه هر داماد به خانهی پدر زن می رود پس از عقد سه روز در خانه میماند، و بعد دختر را با خود می برد. در قدیم اگر تعداد خون به 7 می رسید، یعنی یک یا چند نفر از یک طایفه 7 نفر از طایفهی دیگر را به قتل میرسانید دختر سردار برای خون بست انتخاب میشد و این بزرگترین تنبیه برای قاتل و طایفهاش بود، ( 6 ) بههمین دلیل کسی به یاد نمی آورد که سردار دختر خودرا به عنوان خون بست به عقد کسی در آورده باشد. مگر در ردههای بالا مثل موردی که در جنگهای بین شاه کامران و محمد رضا خان سربندی وقوع یافت. محمد رضا خان پس از مصالحه دختر برادر خود را به عقد یار محمد خان وزیر شاه کامران داد.
ب- موارد تشدید جرم :
چنانچه قاتل در هنگام ارتکاب قتل بهیکی از جرایم زیر دست بزند، جرم او قتل تازه ای محسوب می شود.
1- اگر به جسد مقتول تیر یا ضربه کارد و شمشیر بزند.
2. اگر در بستر کسی را به قتل برساند.
3. اگر نسبت به مقتول هتک حرمت کند (مثلا به لباس مخصوصاً به شلوار او دست بزند) یا جسد مقتول را در جای نا مناسبی بیندازد که در معرض حملهی حیوانات باشد (بههمین دلیل اگر یک نفر کسی را دور از انظار میکشت، محل جسد را به خانوادهی او نشان میداد یا اگر در بیابان بود خودش او را دفن میکرد. در مورد قتل زن جرم بمراتب شدیدتر و گاه نابخشودنی است. نفس عمل جرم را تشدید میکند، لذا قتل زن سه خون محسوب می شود.
3. اگر نسبت به مقتول هتک حرمت کند (مثلا به لباس مخصوصاً به شلوار او دست بزند) یا جسد مقتول را در جای نا مناسبی بیندازد که در معرض حملهی حیوانات باشد (بههمین دلیل اگر یک نفر کسی را دور از انظار میکشت، محل جسد را به خانوادهی او نشان میداد یا اگر در بیابان بود خودش او را دفن میکرد. در مورد قتل زن جرم بمراتب شدیدتر و گاه نابخشودنی است. نفس عمل جرم را تشدید میکند، لذا قتل زن سه خون محسوب می شود.
درمورد زن گذشته از برداشتن روسری یا چادر که درپیش گفتیم ، سیلی زدن به او، آسیب رساندن بهدست اوحتی اگر منجر به قتل زن نشود در حکم یک قتل است.
ج- معیارهای تعیین خون بها:
1- خون بها به نسبت منزلت اجتماعی افراد تعیین می شود، هر چه مهریه بالاتر باشد، خون بها بیشتر است، بنابراین خون بهای امیر یا «باشنده» بیشتر از نوکر و غلام و در زاده (7) است. اگر فردی از ذات (8) بالا مثل خان و کدخدا بهدست کسی کشته شود، بستگان او به خون خواهیاش برخاسته و خونش را قصاص میکنند، اما اگر فردی از این دسته شخصی را از ذات پایین (مثل: نوکر، غلام، در زاده) بکشد، خانوادهی مقتول را یارا و اجازت انتقام گیری نیست، بخصوص اگر فاصلهی طبقات قاتل هم زیاد باشد، در این موارد بزرگان قوم دخالت کرده و به پرداخت خون بهایی به حکم قاضی یا دستور حاکم بسنده کرده غایله را فیصله می بخشند، در مورد در زادگان و غلامان این خونخواهی را نیز فردی از دستهی اول که خانوادهی مقتول جز و رعایا، خدمه و یا غلامهای او هستند میکند والا درفرهنگ خان سالاری بلوچ خون مقتول را چنان ارزشی نیست که خون فردی از دستهی اول را به قصاص او بریزند.
2- در مورد نقص عضو نصف خون (= نیم خون) محاسبه می شود.
3- در مواردی که با چوب به کسی آسیب برسانند باید"لت بها"(9)میپردازند که میزان آن بستگی به توافق طرفین دارد.
4- تفنگ یا شمشیری که قاتل برای کشتن مورد استفاده قرار داده است، به خانوادهی مقتول می دهند.
د- گر جنگ :
اگردر مخاصمه قبل از خون بست چند قتل اتفاق افتاده باشد یعنی از طرفین چند نقر به قصاص یکدیگر کشته شده باشند، خون بست فقط برای آخرین مقتول اجرا می شود که در اصطلاح «گرجنگ» میگویند. دختری که دراین نوع خون بست به ازدواج کسی در میآید موقعیت وخیمتری دارد، چون به اصطلاح زن سر چند خون است، به این دلیل ذاتهای بالا اجازه نمیدهند دخترانشان بعنوان گر جنگ انتخاب شوند.
ه- موقعیت زن سرخون:
قبلاً بیان شد دختری که برای خون بست انتخاب می شود، جهیزیه و مهریه ندارد، عروسی او ساده برگزار میشود او در حکم یک گروگان است و در طول زندگی همیشه سرکوفت میخورد و سرزنش می شود مرد نمیتواند نسبت به او احساس خوب و عادی داشته باشد . در زمان تحقیق (1364) مردی که این نوع ازدواج را تجربه کرده بود میگفت: «برادرش پدرم را کشته بود و من دایم درچهرهی او تصویر قاتل پدرم را
میدیدم، بالاخره طاقت نیاوردم، با آنکه فرزندی از او داشتم، طلاقش دادم، نسبت به بچهای که از او برایم مانده، نیز احساس مشابهی دارم، هر چه سعی میکنم بین او و سایر فرزندانم فرقی قایل نشوم نمیتوانم.
ادامه داردمیدیدم، بالاخره طاقت نیاوردم، با آنکه فرزندی از او داشتم، طلاقش دادم، نسبت به بچهای که از او برایم مانده، نیز احساس مشابهی دارم، هر چه سعی میکنم بین او و سایر فرزندانم فرقی قایل نشوم نمیتوانم.