این گفتگو در شاخه فرهنگ سیستان از پایگاه انسانشناسی و فرهنگ انتشار یافته است
نخست بار در زمرهی مؤلفان کتب درسی زبان فارسی دورهی متوسطه بود که نامش را میشنیدم؛ با این حال تا پیش از انتشار جلد نخست از مجموعهی کتب «گویش سیستان» از اصالت سیستانی استاد خویش بیاطلاع بودم. غلامرضا عمرانی (زاده 1326 در زابل)، زبانشناس، مؤلف کتب درسی از دورهی ابتدایی تا دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر حوزهی گویش سیستان میباشد که افتخار آشنایی و شاگردی در محضر ایشان را از همان سال نخستین انتشار جلد اول از مجموعهی کتب «گویش سیستان» (1387) داشتهام. استاد فروتن و اندیشهورزی که تألیفات وی در حوزهی گویش مردم سیستان را نه تنها بایستی نقطهی اوج پژوهشهای زبانشناسانه در این خصوص دانست، بلکه میتوان از این تألیفات به عنوان یکی از عظیمترین و دقیقترین پژوهشهای زبانشناسی در خصوص گویش اقوام در ابعاد بینالملل نیز یاد کرد. گفتنی است مجموعهی کتب «گویش سیستان» که تاکنون چهار مجلد از آن انتشار یافته است، موفق به دریافت جایزهی کتاب فصل کشور نیز شده است. مصاحبهای که در پیش رو خواهید داشت، با تمرکز ویژه بر گویش مردم سیستان و تألیفات غلامرضا عمرانی در این مورد انجام شده است.
1. «گویش سیستانی»، عبارت مستعملی است که توسط زبانشناسان در جهت اطلاق به گویش مردم سیستان به کار گرفته می شود. این در حالیست که شما عنوان «گویش سیستان» را برای مجموعه کتب خود برگزیده اید؛ چگونه می شود که از دید غلامرضا عمرانی واژه اسمی «سیستان» در کارکرد صفت مورد استفاده قرار می گیرد و آیا این مسئله نشان از یک تلاش مضاعف در جهت هویت بخشی به گویش مردم سیستان دارد؟
ذهن پوياي جناب صوفي براي طرح پرسشهاي كارآ و درخور توجه شايستهي تمجيد است؛ هر كسي نميتواند تا اين حد خوب بپرسد؛ گفتهاند كه خوب سؤال كردن نيمي از علم است؛ كسي كه در يك حوزهي خاص دانش سرشاري ندارد، طبيعي است كه نتواند خوب سؤال طرح كند.
اين نكته را از آن جهت گفتم كه ارزش كار ايشان مورد توجه قرار گيرد.
و اما بپردازيم در حدّ بضاعت به پاسخ پرسشهاي خوب ايشان:
1- نميخواهم پاسخ پرسش نخستين را طولاني كنم؛ در پاسخ به شما و تعداد نسبتا قابل توجهي از دوستان و آشنايان- كه پيش از شما همين موضوع را مطرح كردهاند- فقط به دو نكته اشاره ميكنم:
1-1- تا نه تصور شود كه اين گزينش اتفاقي بوده است و بعد هم ... اي ؛ ادامه يافته است؛ نه؛ كاملا ارادي و حسابشده بوده است.
1-2- آن كه تفاوت از زمين تا آسمانِ «حافظ شيرازي» و «حافظ شيراز» را درك ميكند، در باب اين انتخاب ميتواند نظر بدهد.
بخش دوم اين پرسش ما را به جايي ميبرد كه دوست ندارم وارد آن شوم؛ اما پاسخ آن را روزي، پيش از آن كه اين پرسش در ذهن بسياري شكل گيرد، دادهام؛ ميفرماييد كجا؟
اين جا :
3-0-2- در مقدمهي جلد سوم، با اين پرسش:
«چرا اين همه وكّ سيستان را ميزنم»؟
كه بخشهايي از آن پاسخ براي اين پرسش مقدر را در اين جا ذكر ميكنم:
...
ابتدا بگويم كه به قول استاد بزرگوار، دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن «براي آن كه بتوان كشوري را دوست داشت و به آبادي و اعتلاي آن كوشيد، بايد نخست آن را شناخت». سخن شفاف است و روشن و سرراست و بي اما و اگر.
اگر قرار است اين سرزمين را، ايران را بايد دوست داشت، بايد پارهپارهي آن را از نو شناخت؛ با نگاهي دقيق و ابزاري علمي و پيشرفته.
بارها گفتهام كه آدمي در هر دوره از حيات خويش صاحب جغرافيايي خاص است؛ تا كودك است، عرض و طول جغرافيايي چشماندازش چارسوي خانه است و آن گاه كه از آب و گل كودكي برآمد، تا كوچه و خيابان و محله ميكشد و روزگاري برنميآيد كه «همشهري» ميشود. در اين جا بسياري از مردم توقف ميكنند؛ گويي تمام توش و توانشان براي پريدن همين بودهاست و بس؛ اما اگر كسي بتواند ابعاد و اضلاع چشماندازش را آن قدر وسعت بخشد كه «هموطن» گردد، بايد كاري درخور وطن كردهباشد. معدود كساني هم در تمام جهان يافت ميشوند كه جغرافياي «بودن» خود را تا مرزهاي جهان ميگسترند.
هر يك از اين مراحل را بايستههايي است كه بي آن نميتوان مرز را درنورديد و گذشت. كمترين بايستههاي «هموطني» آن است كه وطن را بشناسي و اگر توفيق داشتهباشي، درخورد معرفتت بدان، گوشهاي از آن را بشناساني. وطن- يعني آن چيزي كه ميتوان بدان افتخار كرد- برآمده از همين شناختها و شناساندنهاست. گوهري گرانمايه در كف طفلي بيتميز ارزش ندارد؛ بسا كه روز گرسنگي، آن را به تايي نان تاخت زند و روز سرمستي به لذتي عاجل؛ و خوشحال نيز باشد؛ اما قدرشناختن از «شناختنِ قدر» مايه ميگيرد و آن كه چيزي را- آن چنان كه بايد- ميشناسد، قدرشناس آن خواهد شد.
پس سخن را از خاك و آب و سنگ و كلوخ برتر و فراتر بكشانيم و بپذيريم كه مرزهاي فرهنگي يك سرزمين شايد ارزندهتر از مرزهاي آبي و خاكي آن باشد كه البته آن يك نيز، در وقت خود، ارزشمند است و شايستهي پاسداشت؛ اما همه، تنها همين نيست؛ كه اگر بدين بسنده شود، تنگچشمي ميآورد و آن كه ابزار سنجشش در همين حد رشد كرده و فقط «جا» را بشناسد، آن «جا» را براي ديگران تنگ ميگيرد تا خود به فراخي برسد.
صحبت شيفتگي و سرسپردگي مطلق به نوع خاصي از رنگ و تيره و گونه نيز درميان نيست كه «خلق، همه، يكسره نهال خدايند» و از اين رو دوستداشتني و شايان تكريم از جنبهي خليفهاللهي. اين قدر هست كه هركسي حوزهي ويژهاي از اين كلّ وابسته به هم را اندكي بيشتر از حوزهي ديگر ميشناسد و همين شناخت او را به شناساندن ملزم ميسازد. نگارنده اين گويش را از آن رو براي شرح و تفسير برميگزيند كه تصور ميكند آن را اندكي بيش از گويش كلاردشت يا بزمان و قصران و خوراسگان و آققلعه ميشناسد و از سوي ديگر بر اين باور است كه همهي زبانها و گويشها از نظر اهميت، برابرند و هيچ گويش و زباني بر هيچ گويش و زباني برتري علمي ندارد و شناخت دستگاه زباني هر قوم و قبيلهاي در جهان، ابزاري براي شناخت عظمت دستگاه آفرينش است؛ اما دانستن اين كه بر اين زبان و گويش در طول تاريخ چه رفتهاست يا از آن گويش ديگر، چه توليد و صادر شده است، جزئي از شناخت موجود ارزشمندي به نام وطن، يعني ايران است. زبان و گويشي كه در اين پهنه از جهان باليده، علاوه بر جنبهي رمزينگي مشترك ميان همهي زبانها و گويشها خوشبختانه توانسته است حامل بار فرهنگي بسيار عظيمي در طول تاريخ بشري باشد كه شناخت و شناساندن آن گنجينه جزئي از همان وظيفه است كه بر دوش ما نهادهاند و باز خوشبختانه اين گويش و اين سرزمين توانسته با پروراندن خيلي از نويسندگان و متفكران و سيلي از ميراث مكتوب بشري، بخش مهمي از وظيفهي انساني خود را به نوع انسان هديه كند. افتخار اين يك نيز متعلق به همهي مردم ايران است و اگر اثري نيز از اين ميان قابل آن باشد كه مرزهاي جغرافيايي سرزميني را درنوردد و «جهاني» نام گيرد، صدالبته كه ميراث كلّ بشريت است. يادآوري اين موضوع نيز بيمناسبت نيست كه آثار افتخارآفرين و انساني هميشه از نوع نوشتههاي روي سنگ و كاغذ و پاپيروس نيست؛ گاهي توليد يك فكر اساسي كه گرهي از زندگي بشر بگشايد يا راهي در دل تاريكيهاي كجانديشانه بنمايد، ممكن است با دهها كتاب برابري كند.
2. در یک رویکرد جامعه شناختی زبان، کاربرد فراوان واکه های کشیده و هجاهای بلند در گویش مردم سیستان را به درازنای غم فزای تاریخ سیستان و افول سیستان کهن به وضعیت امروزی آن منتسب دانسته اید؛ با حفظ همین رویکرد در خصوص کاربرد فراوان «تشدید» در گویش سیستانیان چه دیدگاهی اتخاذ خواهید کرد؟
2- پاسخ اين پرسش را بهاختصار دادهام، كجا؟
اين جا:
3-3-2-1-1- تشديد
...
ت: تشديد گاهي نقش عاطفي دارد:
و پاسخ مفصلتر آن را در چاپ دوم جلد 1- اگر موانع چاپ آن برطرف شود- خواهيم ديد.
اين قدر بگويم كه هر جا رنگ عاطفه، از هر نوع آن- تفاوتي نميكند؛ خشم و مهر و قهر و كين و رحم و شفقت و نفرت- غلبه يافت، پاي تشديد به ميان ميآيد؛ مسلما هر كسي ميتواند تفاوت اين دو جمله را درك كند:
aga amey dinyâ ra b-ga:rdi, mesl e me va: di n-me-ni!
aga ammey dinyâ ra b-ga:rdi, mesl e me va: di n-me-ni!
يا در صوتها:
babow→ babbow,
3. از منظر تبارشناسی واژگان، آیا می توان برای سه واژه «سیستانی وکّ (vakk)، فارسی واکه و انگلیسی voice»، تبار و ریشه مشترکی قائل شد؟
3- اين پرسش بسيار جزئي شد؛ اما ميتوان آن را بخشي از يك كل بزرگتر درنظر گرفت و گفت باتوجه به خانوادههاي زبانهاي جهان و اين كه فارسي و انگليسي از خانوادهي هندواروپايياند و احتمالا داراي خاستگاه تمدني مشترك، و باز اين اصل مهم كه واژههاي ابتدايي و اوليهي زبانهاي همخانواده يكي است، ميتوان همين نتيجه را گرفت. البته واژههاي فراواني هستند كه اين نظر را تأييد ميكنند.
ميدانيد كه در واژهنامهي گويش سيستان كه شما از آن خوب اطلاع داريد، يكي از كارهايي كه، به خواست خدا، قرار است انجام بدهم، پيدا كردن همين سرنخهاست. بخشي از اين كار را ميتوانيد در جلد چهارم گويش سيستان، البته در اين مرحله فقط در فعلها، ببينيد.
4. نظریه ساختگرایی، دیدگاه مسلط بر فضای مجموعه کتب گویش سیستان بوده است؛ با در نظر گرفتن انتقاداتی که بر رویکرد کلی این نظریه وارد شده است، آیا به کارگیری سایر نظریات و مکاتب زبانشناسی نیز در دستور کار شما بوده است؟
4- پاسخ اين پرسش را در فصل نخست جلد اول آوردهام؛ اما پيش از آن كه ارجاع بدهم، بهتر است اضافه كنم كه هيچ نظريهي زبانياي در دنيا تاكنون ارائه نشده است كه بتواند كامل باشد يا بتواند تمامي زبانهاي بشري را پوشش دهد؛ اگر ميشنويم كه حتي چامسكي در ارائهي نظرياتش گاهي تغييراتي را اعمال ميكند، يكي از دلايلش همين نارسايي نظريههاست. سخن را كامل كنيد و بفرماييد كه بر همهي نظريههاي زبانشناسي انتقاداتي وارد است و به همين دليل است كه نميتوان به يك نظريه متكي بود. اصولا من سرسپردگي به نظريهاي خاص را جايز نميدانم و اين موضوع را بارها تذكر دادهام و يك بار بهتفصيل در مجلهي رشد آموزش زبان و ادبيات فارسي قيد كردهام كه هيچ نظريهاي را دربست نميپذيرم و سرسپردهي صاحب نظريهاي نخواهم بود؛ تا آن جا كه بتوان از يك منظر علمي به زبان نگريست، نظريههاي متفاوت، تواناييهاي متفاوت دارند. اين قدر هست كه ساختگرايي كمك شاياني به اين بررسي كرده و من خود را تا حد بسيار زياد مديون آن ميدانم؛ اما برويم به سراغ فصل نخست از جلد اول اين مجموعه؛ در آن جا معرفي كردهام كه كدام نظريه در كدام بخش توانايي و كارآيي بيشتري داشته و مورد استفادهي اين بررسي قرار گرفته است:
... بهتر است در ابتداي كار نظريههايي را كه بيشتر مورد استفادهي اين پژوهش واقع شده، معرّفي نماييم.
◘ مهمترين نظريههاي زباني
مهمترين نظريههاي جهاني دربارهي زبانهاي بشر- بهترتيبي كه در اين كتاب مورد استفاده واقع شده- عبارتند از:
◘ الف: نظريهي ساختاري/ ساختگرايي
به توصيف زبان براساس روش زبانشناسي ساختگرا «دستور زبان ساختاري» ميگويند. از ديدگاه دستور زبان ساختاري، به مجموع عناصر زبان و نيز روابط ميان آنها «نظام» يا «ساخت» زبان ميگويند؛ درنتيجه دستور زبان به بررسي و مطالعهي زبان از راه شناخت يا مطرح كردن روابط «جانشيني» و «همنشيني» ميپردازد. در دستور زبان ساختاري به گروهبندي واحدهاي نحوي جمله و چگونگي تركيب واژهها در گروهها نيز توجه ميشود. در دستور ساختاري جملههاي زبان به عناصر سازنده يا سازههاي ريزتر تجزيه ميشود و در ارتباط با هم طبقهبندي ميگردد. بر اساس عقيدهي «فرديناند دو سوسور»، زبان، ساختهي نقش تقابلهاي زباني است و اين تقابلها برترين ويژگي واحدهاي يك زبان بهشمار ميروند و شبكهي منظمي از روابط را ميسازند كه علم زبانشناسي به بررسي اين شبكهي منظم ميپردازد.
براساس اين نظريه «گفتهها و نگرشهاي انسان، ديگر پديدههايي منفرد و مجزا از هم تلقي نميشوند؛ بلكه درچهارچوب كلّي شبكهاي از روابط مورد بررسي قرار ميگيرند؛ شبكهاي كه ساخت همهي اين پديدهها را مشخص مينمايد».
ازطرفي تقريبا تمام تقسيمبنديهايي كه از انواع كلمه در زبانها شده، براساس زبان لاتين و يوناني است و به پيروي از اين روش سنّتي كلمه را هفت نوع دانستهاند: فعل، اسم، ضمير، صفت، قيد، نقشنما، صوت.
اين تقسيمبندي هميشه نميتواند ملاك مناسبي براي تعيين نوع قرار گيرد؛ زيرا واژه، تنها در كاربرد ارزش واقعي خود را پيدا ميكند؛ بههمين دليل در دستور ساختاري، نوع واژه ازطريق تعريف سنّتي آن تعيين نميشود؛ باتوجه به كاربرد يا نقش تعيين ميشود؛ مثلا هر واحدي از زبان كه بتواند نقش بپذيرد و نهاد يا مفعول و متمم و... واقع شود، گروه اسمي است.
درست به همين دليل است كه در تمام اين كتاب، بهويژه در بخش واژگان آن ميبينيم كه در برابر برخي واژهها گاهي دو و گاهي سه نوعِ دستوري آمدهاست؛ يعني واژهاي را يك بار اسم دانستهايم، بار ديگر صفت و گاهي نيز مثلا قيد. تفاوتهاي اخير بر اساس اين نظريه است و بر آن است كه واژه بايد جايگاه خود را در متن يا جمله بيابد و آن گاه مشخص شود كه نوع دستوري آن چيست. ← اصول نظريهي ساختگرايي
◘ ب: نظريهي زايا- گشتاري:
«چامسكي»، زبانشناس معروف آمريكايي با استفاده از مفاهيم و روشهاي منطق و رياضيات جديد براي توصيف ساختمان زبان، نظامي به نام «زايا- گشتاري» ايجاد كرد. مفاهيم اصلي اين نظريه بر دو پايهي زير استوار است:
اصل يكم: هر اهل زبان، مجموعهي محدودي قاعده در ذهن خود اندوختهاست كه بهكمك آنها ميتواند جملههاي نامحدود زبان خود را بگويد و بفهمد و جملههاي درست را از نادرست بازشناسد.
اصل دوّم: جملات زبان داراي دو نوع ساخت هستند؛ يكي ساخت سطحي يا روساخت و ديگري عمقي يا ژرفساخت.
ژرفساخت معنايي است در ذهن پيش از آن كه به صورت گفتار درآيد.
روساخت صورت كاربرديِ ژرفساخت است.
ژرفساخت ميتواند روساختهاي متفاوت داشته باشد؛ مثل «βa me sey ko» يا «mna sey ko» كه دو روساخت متفاوت از يك «ژرفساخت» هستند ولي از نظر دستوري باهم تفاوت دارند؛ يا مثالهاي زير، كه روساختهاي مختلف يك ژرفساختند:
mna morak me:na = mna xnakki me:na = me xnakki mxâro
◘ پ: نظريهي مقوله و ميزان:
طبق اين نظريه همهي زبانهاي جهان از امواج صوتي در گفتار و از نشانههاي ديداري در نوشتار بهعنوان مادّهي اوليّه استفاده ميكنند. اين نظريه از چهار مقولهي اساسي به نامهاي طبقه، دستگاه، واحد و ساختمان تشكيل شدهاست كه توصيف هر زباني بر اساس آن صورت ميگيرد.
◘ ت: نظريهي نقشگرايي:
«آندره مارتينه» مباني و اصول «مكتب زبانشناسي پراگ» را در چارچوب نظريهي تازهاي صورتبندي كرد و آن را «نقشگرايي» ناميد. دو مورد از مفاهيم بسيار مهم در اين نظريه عبارت است از تجزيهي دوگانه و مفهوم واج و واژه.
*****
5. آیا صدای زنگ خطر انقراض گویش سیستانیان به گوش غلامرضا عمرانی نیز رسیده است؟
5- اين موضوع دغدغهي اساسي تمامي زبانها و گويشهاي بشري است و امروزه در برابر زبانهاي مسلط از نظر فرهنگي و اقتصادي يا سياسي همهي زبانها و گويشهاي ديگر اين تزلزل را احساس ميكنند؛ اما علم زبانشناسي تاكنون توانسته پاسخ اين واهمهي همهگير را بهصورت منطقي بدهد. من در اين مقوله- با آن كه يكي از بزرگترين نگرانيهاي من است- نميخواهم زياده سخن بگويم؛ زيرا استاد بزرگ زبانشناسي، زندهياد، علي محمد حقشناس پاسخي شايسته به اين دغدغهي همهگير داده و حيف است كه با اين بضاعت اندك چيزي بدان بيفزايم. به شما و همهي كساني كه بار اين نگراني را بر دوش و بر خاطر ميكشند، توصيهي اكيد ميكنم كه مقالهي راهگشاي «شعر و زاد و مرگ زبان» از مجموعهي ارزندهي «مقالات ادبي، زبانشناختي» از آن بزرگمرد را بخوانيد و بهعنوان يك وظيفهي اساسي بدان عمل كنيد.
6. بی گمان تأثیر مجموعه کتب گویش سیستان در ضبط و ماندگاری علمی گویش سیستانیان بر کسی پوشیده نخواهد بود؛ با این حال تا چه اندازه به نفوذ و گسترش کتب خود در میان توده عامی و غیر زبانشناس سیستانی (که به حق میراث داران گویش سیستان می باشند) بذل توجه نشان داده اید؟ذهن پوياي جناب صوفي براي طرح پرسشهاي كارآ و درخور توجه شايستهي تمجيد است؛ هر كسي نميتواند تا اين حد خوب بپرسد؛ گفتهاند كه خوب سؤال كردن نيمي از علم است؛ كسي كه در يك حوزهي خاص دانش سرشاري ندارد، طبيعي است كه نتواند خوب سؤال طرح كند.
اين نكته را از آن جهت گفتم كه ارزش كار ايشان مورد توجه قرار گيرد.
و اما بپردازيم در حدّ بضاعت به پاسخ پرسشهاي خوب ايشان:
1- نميخواهم پاسخ پرسش نخستين را طولاني كنم؛ در پاسخ به شما و تعداد نسبتا قابل توجهي از دوستان و آشنايان- كه پيش از شما همين موضوع را مطرح كردهاند- فقط به دو نكته اشاره ميكنم:
1-1- تا نه تصور شود كه اين گزينش اتفاقي بوده است و بعد هم ... اي ؛ ادامه يافته است؛ نه؛ كاملا ارادي و حسابشده بوده است.
1-2- آن كه تفاوت از زمين تا آسمانِ «حافظ شيرازي» و «حافظ شيراز» را درك ميكند، در باب اين انتخاب ميتواند نظر بدهد.
بخش دوم اين پرسش ما را به جايي ميبرد كه دوست ندارم وارد آن شوم؛ اما پاسخ آن را روزي، پيش از آن كه اين پرسش در ذهن بسياري شكل گيرد، دادهام؛ ميفرماييد كجا؟
اين جا :
3-0-2- در مقدمهي جلد سوم، با اين پرسش:
«چرا اين همه وكّ سيستان را ميزنم»؟
كه بخشهايي از آن پاسخ براي اين پرسش مقدر را در اين جا ذكر ميكنم:
...
ابتدا بگويم كه به قول استاد بزرگوار، دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن «براي آن كه بتوان كشوري را دوست داشت و به آبادي و اعتلاي آن كوشيد، بايد نخست آن را شناخت». سخن شفاف است و روشن و سرراست و بي اما و اگر.
اگر قرار است اين سرزمين را، ايران را بايد دوست داشت، بايد پارهپارهي آن را از نو شناخت؛ با نگاهي دقيق و ابزاري علمي و پيشرفته.
بارها گفتهام كه آدمي در هر دوره از حيات خويش صاحب جغرافيايي خاص است؛ تا كودك است، عرض و طول جغرافيايي چشماندازش چارسوي خانه است و آن گاه كه از آب و گل كودكي برآمد، تا كوچه و خيابان و محله ميكشد و روزگاري برنميآيد كه «همشهري» ميشود. در اين جا بسياري از مردم توقف ميكنند؛ گويي تمام توش و توانشان براي پريدن همين بودهاست و بس؛ اما اگر كسي بتواند ابعاد و اضلاع چشماندازش را آن قدر وسعت بخشد كه «هموطن» گردد، بايد كاري درخور وطن كردهباشد. معدود كساني هم در تمام جهان يافت ميشوند كه جغرافياي «بودن» خود را تا مرزهاي جهان ميگسترند.
هر يك از اين مراحل را بايستههايي است كه بي آن نميتوان مرز را درنورديد و گذشت. كمترين بايستههاي «هموطني» آن است كه وطن را بشناسي و اگر توفيق داشتهباشي، درخورد معرفتت بدان، گوشهاي از آن را بشناساني. وطن- يعني آن چيزي كه ميتوان بدان افتخار كرد- برآمده از همين شناختها و شناساندنهاست. گوهري گرانمايه در كف طفلي بيتميز ارزش ندارد؛ بسا كه روز گرسنگي، آن را به تايي نان تاخت زند و روز سرمستي به لذتي عاجل؛ و خوشحال نيز باشد؛ اما قدرشناختن از «شناختنِ قدر» مايه ميگيرد و آن كه چيزي را- آن چنان كه بايد- ميشناسد، قدرشناس آن خواهد شد.
پس سخن را از خاك و آب و سنگ و كلوخ برتر و فراتر بكشانيم و بپذيريم كه مرزهاي فرهنگي يك سرزمين شايد ارزندهتر از مرزهاي آبي و خاكي آن باشد كه البته آن يك نيز، در وقت خود، ارزشمند است و شايستهي پاسداشت؛ اما همه، تنها همين نيست؛ كه اگر بدين بسنده شود، تنگچشمي ميآورد و آن كه ابزار سنجشش در همين حد رشد كرده و فقط «جا» را بشناسد، آن «جا» را براي ديگران تنگ ميگيرد تا خود به فراخي برسد.
صحبت شيفتگي و سرسپردگي مطلق به نوع خاصي از رنگ و تيره و گونه نيز درميان نيست كه «خلق، همه، يكسره نهال خدايند» و از اين رو دوستداشتني و شايان تكريم از جنبهي خليفهاللهي. اين قدر هست كه هركسي حوزهي ويژهاي از اين كلّ وابسته به هم را اندكي بيشتر از حوزهي ديگر ميشناسد و همين شناخت او را به شناساندن ملزم ميسازد. نگارنده اين گويش را از آن رو براي شرح و تفسير برميگزيند كه تصور ميكند آن را اندكي بيش از گويش كلاردشت يا بزمان و قصران و خوراسگان و آققلعه ميشناسد و از سوي ديگر بر اين باور است كه همهي زبانها و گويشها از نظر اهميت، برابرند و هيچ گويش و زباني بر هيچ گويش و زباني برتري علمي ندارد و شناخت دستگاه زباني هر قوم و قبيلهاي در جهان، ابزاري براي شناخت عظمت دستگاه آفرينش است؛ اما دانستن اين كه بر اين زبان و گويش در طول تاريخ چه رفتهاست يا از آن گويش ديگر، چه توليد و صادر شده است، جزئي از شناخت موجود ارزشمندي به نام وطن، يعني ايران است. زبان و گويشي كه در اين پهنه از جهان باليده، علاوه بر جنبهي رمزينگي مشترك ميان همهي زبانها و گويشها خوشبختانه توانسته است حامل بار فرهنگي بسيار عظيمي در طول تاريخ بشري باشد كه شناخت و شناساندن آن گنجينه جزئي از همان وظيفه است كه بر دوش ما نهادهاند و باز خوشبختانه اين گويش و اين سرزمين توانسته با پروراندن خيلي از نويسندگان و متفكران و سيلي از ميراث مكتوب بشري، بخش مهمي از وظيفهي انساني خود را به نوع انسان هديه كند. افتخار اين يك نيز متعلق به همهي مردم ايران است و اگر اثري نيز از اين ميان قابل آن باشد كه مرزهاي جغرافيايي سرزميني را درنوردد و «جهاني» نام گيرد، صدالبته كه ميراث كلّ بشريت است. يادآوري اين موضوع نيز بيمناسبت نيست كه آثار افتخارآفرين و انساني هميشه از نوع نوشتههاي روي سنگ و كاغذ و پاپيروس نيست؛ گاهي توليد يك فكر اساسي كه گرهي از زندگي بشر بگشايد يا راهي در دل تاريكيهاي كجانديشانه بنمايد، ممكن است با دهها كتاب برابري كند.
2. در یک رویکرد جامعه شناختی زبان، کاربرد فراوان واکه های کشیده و هجاهای بلند در گویش مردم سیستان را به درازنای غم فزای تاریخ سیستان و افول سیستان کهن به وضعیت امروزی آن منتسب دانسته اید؛ با حفظ همین رویکرد در خصوص کاربرد فراوان «تشدید» در گویش سیستانیان چه دیدگاهی اتخاذ خواهید کرد؟
2- پاسخ اين پرسش را بهاختصار دادهام، كجا؟
اين جا:
3-3-2-1-1- تشديد
...
ت: تشديد گاهي نقش عاطفي دارد:
و پاسخ مفصلتر آن را در چاپ دوم جلد 1- اگر موانع چاپ آن برطرف شود- خواهيم ديد.
اين قدر بگويم كه هر جا رنگ عاطفه، از هر نوع آن- تفاوتي نميكند؛ خشم و مهر و قهر و كين و رحم و شفقت و نفرت- غلبه يافت، پاي تشديد به ميان ميآيد؛ مسلما هر كسي ميتواند تفاوت اين دو جمله را درك كند:
aga amey dinyâ ra b-ga:rdi, mesl e me va: di n-me-ni!
aga ammey dinyâ ra b-ga:rdi, mesl e me va: di n-me-ni!
يا در صوتها:
babow→ babbow,
3. از منظر تبارشناسی واژگان، آیا می توان برای سه واژه «سیستانی وکّ (vakk)، فارسی واکه و انگلیسی voice»، تبار و ریشه مشترکی قائل شد؟
3- اين پرسش بسيار جزئي شد؛ اما ميتوان آن را بخشي از يك كل بزرگتر درنظر گرفت و گفت باتوجه به خانوادههاي زبانهاي جهان و اين كه فارسي و انگليسي از خانوادهي هندواروپايياند و احتمالا داراي خاستگاه تمدني مشترك، و باز اين اصل مهم كه واژههاي ابتدايي و اوليهي زبانهاي همخانواده يكي است، ميتوان همين نتيجه را گرفت. البته واژههاي فراواني هستند كه اين نظر را تأييد ميكنند.
ميدانيد كه در واژهنامهي گويش سيستان كه شما از آن خوب اطلاع داريد، يكي از كارهايي كه، به خواست خدا، قرار است انجام بدهم، پيدا كردن همين سرنخهاست. بخشي از اين كار را ميتوانيد در جلد چهارم گويش سيستان، البته در اين مرحله فقط در فعلها، ببينيد.
4. نظریه ساختگرایی، دیدگاه مسلط بر فضای مجموعه کتب گویش سیستان بوده است؛ با در نظر گرفتن انتقاداتی که بر رویکرد کلی این نظریه وارد شده است، آیا به کارگیری سایر نظریات و مکاتب زبانشناسی نیز در دستور کار شما بوده است؟
4- پاسخ اين پرسش را در فصل نخست جلد اول آوردهام؛ اما پيش از آن كه ارجاع بدهم، بهتر است اضافه كنم كه هيچ نظريهي زبانياي در دنيا تاكنون ارائه نشده است كه بتواند كامل باشد يا بتواند تمامي زبانهاي بشري را پوشش دهد؛ اگر ميشنويم كه حتي چامسكي در ارائهي نظرياتش گاهي تغييراتي را اعمال ميكند، يكي از دلايلش همين نارسايي نظريههاست. سخن را كامل كنيد و بفرماييد كه بر همهي نظريههاي زبانشناسي انتقاداتي وارد است و به همين دليل است كه نميتوان به يك نظريه متكي بود. اصولا من سرسپردگي به نظريهاي خاص را جايز نميدانم و اين موضوع را بارها تذكر دادهام و يك بار بهتفصيل در مجلهي رشد آموزش زبان و ادبيات فارسي قيد كردهام كه هيچ نظريهاي را دربست نميپذيرم و سرسپردهي صاحب نظريهاي نخواهم بود؛ تا آن جا كه بتوان از يك منظر علمي به زبان نگريست، نظريههاي متفاوت، تواناييهاي متفاوت دارند. اين قدر هست كه ساختگرايي كمك شاياني به اين بررسي كرده و من خود را تا حد بسيار زياد مديون آن ميدانم؛ اما برويم به سراغ فصل نخست از جلد اول اين مجموعه؛ در آن جا معرفي كردهام كه كدام نظريه در كدام بخش توانايي و كارآيي بيشتري داشته و مورد استفادهي اين بررسي قرار گرفته است:
... بهتر است در ابتداي كار نظريههايي را كه بيشتر مورد استفادهي اين پژوهش واقع شده، معرّفي نماييم.
◘ مهمترين نظريههاي زباني
مهمترين نظريههاي جهاني دربارهي زبانهاي بشر- بهترتيبي كه در اين كتاب مورد استفاده واقع شده- عبارتند از:
◘ الف: نظريهي ساختاري/ ساختگرايي
به توصيف زبان براساس روش زبانشناسي ساختگرا «دستور زبان ساختاري» ميگويند. از ديدگاه دستور زبان ساختاري، به مجموع عناصر زبان و نيز روابط ميان آنها «نظام» يا «ساخت» زبان ميگويند؛ درنتيجه دستور زبان به بررسي و مطالعهي زبان از راه شناخت يا مطرح كردن روابط «جانشيني» و «همنشيني» ميپردازد. در دستور زبان ساختاري به گروهبندي واحدهاي نحوي جمله و چگونگي تركيب واژهها در گروهها نيز توجه ميشود. در دستور ساختاري جملههاي زبان به عناصر سازنده يا سازههاي ريزتر تجزيه ميشود و در ارتباط با هم طبقهبندي ميگردد. بر اساس عقيدهي «فرديناند دو سوسور»، زبان، ساختهي نقش تقابلهاي زباني است و اين تقابلها برترين ويژگي واحدهاي يك زبان بهشمار ميروند و شبكهي منظمي از روابط را ميسازند كه علم زبانشناسي به بررسي اين شبكهي منظم ميپردازد.
براساس اين نظريه «گفتهها و نگرشهاي انسان، ديگر پديدههايي منفرد و مجزا از هم تلقي نميشوند؛ بلكه درچهارچوب كلّي شبكهاي از روابط مورد بررسي قرار ميگيرند؛ شبكهاي كه ساخت همهي اين پديدهها را مشخص مينمايد».
ازطرفي تقريبا تمام تقسيمبنديهايي كه از انواع كلمه در زبانها شده، براساس زبان لاتين و يوناني است و به پيروي از اين روش سنّتي كلمه را هفت نوع دانستهاند: فعل، اسم، ضمير، صفت، قيد، نقشنما، صوت.
اين تقسيمبندي هميشه نميتواند ملاك مناسبي براي تعيين نوع قرار گيرد؛ زيرا واژه، تنها در كاربرد ارزش واقعي خود را پيدا ميكند؛ بههمين دليل در دستور ساختاري، نوع واژه ازطريق تعريف سنّتي آن تعيين نميشود؛ باتوجه به كاربرد يا نقش تعيين ميشود؛ مثلا هر واحدي از زبان كه بتواند نقش بپذيرد و نهاد يا مفعول و متمم و... واقع شود، گروه اسمي است.
درست به همين دليل است كه در تمام اين كتاب، بهويژه در بخش واژگان آن ميبينيم كه در برابر برخي واژهها گاهي دو و گاهي سه نوعِ دستوري آمدهاست؛ يعني واژهاي را يك بار اسم دانستهايم، بار ديگر صفت و گاهي نيز مثلا قيد. تفاوتهاي اخير بر اساس اين نظريه است و بر آن است كه واژه بايد جايگاه خود را در متن يا جمله بيابد و آن گاه مشخص شود كه نوع دستوري آن چيست. ← اصول نظريهي ساختگرايي
◘ ب: نظريهي زايا- گشتاري:
«چامسكي»، زبانشناس معروف آمريكايي با استفاده از مفاهيم و روشهاي منطق و رياضيات جديد براي توصيف ساختمان زبان، نظامي به نام «زايا- گشتاري» ايجاد كرد. مفاهيم اصلي اين نظريه بر دو پايهي زير استوار است:
اصل يكم: هر اهل زبان، مجموعهي محدودي قاعده در ذهن خود اندوختهاست كه بهكمك آنها ميتواند جملههاي نامحدود زبان خود را بگويد و بفهمد و جملههاي درست را از نادرست بازشناسد.
اصل دوّم: جملات زبان داراي دو نوع ساخت هستند؛ يكي ساخت سطحي يا روساخت و ديگري عمقي يا ژرفساخت.
ژرفساخت معنايي است در ذهن پيش از آن كه به صورت گفتار درآيد.
روساخت صورت كاربرديِ ژرفساخت است.
ژرفساخت ميتواند روساختهاي متفاوت داشته باشد؛ مثل «βa me sey ko» يا «mna sey ko» كه دو روساخت متفاوت از يك «ژرفساخت» هستند ولي از نظر دستوري باهم تفاوت دارند؛ يا مثالهاي زير، كه روساختهاي مختلف يك ژرفساختند:
mna morak me:na = mna xnakki me:na = me xnakki mxâro
◘ پ: نظريهي مقوله و ميزان:
طبق اين نظريه همهي زبانهاي جهان از امواج صوتي در گفتار و از نشانههاي ديداري در نوشتار بهعنوان مادّهي اوليّه استفاده ميكنند. اين نظريه از چهار مقولهي اساسي به نامهاي طبقه، دستگاه، واحد و ساختمان تشكيل شدهاست كه توصيف هر زباني بر اساس آن صورت ميگيرد.
◘ ت: نظريهي نقشگرايي:
«آندره مارتينه» مباني و اصول «مكتب زبانشناسي پراگ» را در چارچوب نظريهي تازهاي صورتبندي كرد و آن را «نقشگرايي» ناميد. دو مورد از مفاهيم بسيار مهم در اين نظريه عبارت است از تجزيهي دوگانه و مفهوم واج و واژه.
*****
5. آیا صدای زنگ خطر انقراض گویش سیستانیان به گوش غلامرضا عمرانی نیز رسیده است؟
5- اين موضوع دغدغهي اساسي تمامي زبانها و گويشهاي بشري است و امروزه در برابر زبانهاي مسلط از نظر فرهنگي و اقتصادي يا سياسي همهي زبانها و گويشهاي ديگر اين تزلزل را احساس ميكنند؛ اما علم زبانشناسي تاكنون توانسته پاسخ اين واهمهي همهگير را بهصورت منطقي بدهد. من در اين مقوله- با آن كه يكي از بزرگترين نگرانيهاي من است- نميخواهم زياده سخن بگويم؛ زيرا استاد بزرگ زبانشناسي، زندهياد، علي محمد حقشناس پاسخي شايسته به اين دغدغهي همهگير داده و حيف است كه با اين بضاعت اندك چيزي بدان بيفزايم. به شما و همهي كساني كه بار اين نگراني را بر دوش و بر خاطر ميكشند، توصيهي اكيد ميكنم كه مقالهي راهگشاي «شعر و زاد و مرگ زبان» از مجموعهي ارزندهي «مقالات ادبي، زبانشناختي» از آن بزرگمرد را بخوانيد و بهعنوان يك وظيفهي اساسي بدان عمل كنيد.
6- شما هم مثل بسياري از آدمهاي فهيم اين روزگار ميدانيد كه هر پديدهي واجد ارزش بايد با ابزارهاي علمي بررسي و سنجيده شود و باز هم ميدانيد كه در گويش سيستان و اصولا ساير رشتههاي علمي، دربست، بيترديد ما كمتر از توان، ظرفيت و شايستگي و بايستگي خودمان كار علمي كردهايم.
اين نقص حتما بايد روزي جبران شود؛ كمكاري ما صدمهاي جبرانناپذير بر پيكر فرهنگمان خواهدزد؛ منظورم تمام ايران است؛ در اين موضوع حتي زبان پارسي رسمي هم با اين پيشينهي شريف و درازدامن، پژوهشهاي زبانشناسانهي درخور كم دارد؛ چه رسد به گويش منطقهي دورافتادهاي مثل سيستان. اخيرا به همت دوستان پژوهشگر جوانمان كارهاي ارزندهاي توليد شده يا در دست توليد است كه به آنها سخت اميد بستهام.
دغدغهي شما را هم هميشه ميدانستهام و ميدانم؛ شما ميگوييد تودهي مردم، يعني صاحبان آن ثروت ملي نميتوانند از بررسيهاي علمي مستقيما استفاده كنند و وقتي صاحبخانه نتواند، پس ما داريم براي كه مينويسيم؟ نگراني بهجايي است؛ اما حرف من اين است كه براي آن طبقهي موردنظر كاركرد علمي گويش مطرح نيست و نبايد هم مطرح باشد؛ چون به كارش نميآيد؛ براي او استفادهي ابزاري از زبان بهعنوان وسيلهي تبادل اطلاعات و افكار اهميت دارد؛ حق هم همين است؛ اما همين آدم دارد كساني را در خانهي خودش پرورش ميدهد كه صاحبان بعدي اين گويشند؛ يعني فرزندانش. فرزندان امروز هم به حكم اجبار در نظام آموزشي ايران دارند زبانشناسي مقدماتي را در دورهي متوسطه ميخوانند و به اندازهاي كه بتوانند بر چنين كتابهايي اشراف پيداكنند، ميآموزند. پس ميتوان اين نگراني را در ده سال آينده- اگر گويشور سيستانياي بماند؛ كه با آهنگ تندي داريم شهري (!) ميشويم- كاملا حلشده دانست.
در ادامهي اين سؤال يادآوري كنم كه شما روزي روزگاري به من پيشنهاد تهيهي خلاصهاي از اين مجموعه را در حدّ دو واحد درسي دانشگاهي داديد؛ به خاطر داريد؟ و به خاطر داريد كه من چه پاسخي دادم؟ يادم ميآيد گفتم هيچ نويسندهي كتابي خودش نميتواند كتابش را بهنحو مطلوب خلاصه كند؛ چون در اين كه كدام بخش را حذف كند و كدام را لاغر نمايد، نميتواند بهدرستي تصميم بگيرد؛ يعني دست و دلش ميلرزد؛ اگر به نظر او فلان مطلب مهم نبوده، اصلا در كتاب نميآورده است. حالا توصيهاي به خود شما بكنم؛ هر دوي اين كارها از خود شما ساخته است؛ يكم فراهم آوردن خلاصهاي از اين كتاب براي مقاصد دانشگاهي- اگر... اگر ... باز هم اگر...؛ ولي كو فهم ضرورت و كو درد چنين كارها- دوم ساده سازي كتاب به قصد استفادهي عموم كه باز هم من، خودم توانايي آن را ندارم. البته توانايي يك سر قضيه است و وقت هم مشكل ديگر؛ حكايت سعدي را يادت هست كه شبي در جزيرهي كيش، بازرگاني او را به حجرهي خويش ... و الخ؟
7. در جای جای مجموعه کتب گویش سیستان، اشارات متعدد به تاریخ، جامعه شناسی و مردم شناسی سیستان داشته اید؛ آیا در جهت بسط و نشر این مطالب در قالب یک نوشتار مستقل نیز اقدامی انجام داده اید؟
7- حقيقتش از خدا كه پنهان نيست؛ از شما چه پنهان؛ اين اشارات فقط تلنگرهايي است براي بيدار كردن ذهن بعضيها؛ يعني به زبان سادهتر بگويم دارم آزموني از حساسيتها، علايق و ... ميگيرم و در اين مجموعهي حاضر، آنها را در معرض افكار علاقهمند قرار ميدهم؛ يعني باز هم خودمانيتر بگويم؛ دارم زير بيني بعضيها ميگيرم تا بر خودم روشن شود كه هيچ بويي به مشامشان ميرسد. اين مرحله كه بگذرد، درصورت زندهبودن، بععععععله؛ براي آنها، يعني براي هر كدامشان برنامه دارم؛ باز هم داستان شبي در جزيرهي كيش را بخوان.
ولي خودمانيم؛ تا همين جاش هم خيلي نتيجه گرفتهام؛ همين كه دست كم يك نفر مثل تو اينها را ديده و جدي گرفته، مرا به نتايج آزمون اميدوار ميكند؛ باوجود اين دلم ميخواهد بدانم كدام بخشها بيشتر به نظر ميآيند و برجستهتر ديده ميشوند.
راستي؛ قول دادهبودي در اين مورد با من همراهي كني!
8. مجموعه کتب گویش سیستان از حیث وفور لغات و عبارات ریشه دار سیستانی بسیار قابل اتکاء می باشد؛ این مسئله که کتب شما منبع مغنی برای ادیبان و پژوهشگران حوزه ادبیات سیستان لحاظ گردد، تا چه اندازه مورد توجه شما بوده است؟
8- زبان و گويش فقط واژه نيست؛ واژه جاي اندكي دارد؛ چون معمولا ما زبانها و گويشها را با كتابهاي لغت آنها درنظر ميگيريم، تصور ميكنيم كه واژه بايد موضوع مهمي باشد؛ اما همين قدر بگويم كه واژه جز در متن- اشتتباه نشود، گفتم در متن، نه در جملهها و نه حتي در آزادجملهها- ارزش ندارد؛ اساس بررسي و شناخت زبان متن است و ويژگيهاي آن كه واژه هم بخش كوچكي از آن است؛ بنابر اين من اگرچه به اين بخش از پژوهش نظر دارم، آن را اصل و اساس تلقي نميكنم؛ اين يكي هم ميتواند در همان چارچوبي كه شما گفتيد، بگنجد؛ اما در پاسخ پرسش شما گمان ميكنم اين بريده از مقدمهي جلد چهارم گويش سيستان كافي باشد كه نوشتهام:
4-0-15- هركه ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
و ... اما از ديد من، اين كتاب هرگز پايان نمييابد و اگر هنوز بيم ملال نبود- كه ميدانم برخي را ميترساند- يكي دو بار ديگر تار و پود آن را از هم ميگسستم و از نو ميبافتم. حتي اگر ميتوانستم، از نو ميرشتم و آن گاه ميبافتم. آخر، هنوز بر آنم كه دقيقا يك عمر ميتوان سخن از زلف يار گفت؛ بنابراين به مباحثي كه ميبايست پرداخته ميشد ؛ اما به چندين دليل جزئي(!) ناگفته باقي ماند، اشاره ميكنم و ميگذرم:
مقايسهي فعلهاي گويش سيستان با گويشهاي ديگر ايراني ازقبيل بيرجندي، مشهدي، گرگاني، قايني، تربتي، كرماني، اصفهاني، ... ؛
بررسي نظام فعلي گويش سيستان از ديدگاه ميزان طبيعي بودن براساس نظريهي صرف طبيعي؛
بررسي روابط تصويري (iconic) يا نموداري (diagrmmatic) در ساختمان فعلهاي گويش سيستان و مقايسهي آن با فعل در زبان پارسي رسمي؛
بررسي ميزان شفافيت (trasparency) و تيرگي (opacity)معنايي فعلها در گويش سيستان و مقايسهي آن با فعل در زبان پارسي رسمي؛
بررسي ميزان تداعي واژگاني فعل باتوجه به ميزان معاني ارجاعي و صريح هريك در برابر دامنهي گستردهي معاني همخوان در زنجيرهي تداعيها و چگونگي گزينش نزديكترين معنا يا معناي صريح بهوسيلهي گويشور؛
بررسي ميزان بسامد وقوع فعل و واژههاي همخوان آن در گفتار عادي يا بيان داستان و افسانه؛
بررسي ميزان و چگونگي فراخوان واژههاي مرتبطي كه در حوزهي نحو يك فعل (از لحاظ روابط دستوري حاكم بر جمله يا ظرفيت فعل) انجام ميشود تا از تجمع آنها جمله پديد آيد.
خب؛ ملاحظه فرموديد؟ اين بخشي از پيشبيني من براي كار علمي دانشگاهي در حد رسالهي دكتري زبانشناسي در گويش سيستان است و آن هم فقط در جلد چهارم.
خودتان ميتوانيد اولا جلدهاي ديگر را هم به آن بيفزاييد و ثانيا موضوعاتي را كه فراوان ميشود استخراج كرد، به اين فهرست بيفزاييد.
9. گویش سیستان از جهت آنکه هماره از گویشوران پایتخت های سیاسی ایران به دور بوده است، بسیاری از خصوصیات پارسی کهن را در خود حفظ کرده است؛ تا چه اندازه به برقراری تعامل میان فرهنگستان زبان فارسی و پژوهشگران گویش سیستان در جهت مدرنیزاسیون زبان فارسی و استخراج واژگان ریشه دار به جای واژگاه مصنوعی چشم دارید؟
9- هِچ! مطلقا هِچ!
ما آزمودهايم در اين شهر بخت خويش!
به قول ما مردم az go:r čeze m-nâli ke az xo:na tra nâ-šo: m-ba:re چرا توقع از فرهنگستان و ... ؟ در حالي كه خود استان ما را به رسميت نميشناسد!
راستي، يواشكي بگويم؛ جات خالي بود در نمايشگاه هفتهي فرهنگي استان، فروردين امسال در مجموعهي ميدان آزادي تهران كه حوزهي هنري استان و ادارهي كل ارشاد اسلامي استان ترتيب دادهبودند.
ميزان اميدواري را بايد در آن جا ميديدي؛ اولا كتابهاي مرا آن جا راه ندادند كه اين جا نمايشگاه كتاب نيست؛ هفتهي فرهنگي است؛ اما وقتي با حضور وزير ارشاد، كتابهاي منتخب استان را پردهبرداري كردند، در برابر پرسش من كه «پس كتابهاي من- كه هم كتاب فصل شده و هم كتاب سال كو»؟ با پشت چشم نازككردني از سر غمزه فرمودند كه ... اطلاعي ندارند!!!!!!!!!!
حالا اين در شرايطي است كه چند ماه قبلش ما را به هر ضرب و زوري بود، بردهبودند زاهدان و فقط از يكي دو كتابمان، نه بيشتر- به بهانهي كمبود جا- نمايشگاه ترتيب دادهبودند.
10. زیباترین واژگان سیستانی از دید غلامرضا عمرانی؟
10- اگر ناگزيرم پاسخ بدهم، نامآواها و صوتها
11. سخن واپسین شما برای نسل جوان سیستانی و مشتاق به فرهنگ مادری خود؟
11- آسوده بخوابيم كه ديگران بيدارند!
=» مطالب حاوی پانویس هایی نیز هستند که اصل آن را می توانید در اینجا مشاهده نمائید.