صفحه 1 از 1

تنها یک شعر ... "کاش می شد !"

ارسال شده: سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱, ۱۲:۲۴ ق.ظ
توسط parya jahantiq
دلتنگ تر از همیشه ها می مانم
در حبس نگاه تو من آن دیوانه م
دور از تو هوای بودنم بارانیست
با بودن تو لحظه ی من نورانیست
بر ماه نگاه تازه می اندازم
گیسوی غمم را به طرب اندازم
غوغای درون من و تو می دانند
از تو پرم و خالی از این آوازم
من به یادت بوسه بر اشکم زنم
در نسیم کوی تو پر می زنم
کاش می شد آشناتر می شدیم
با نگاهی مبتلاتر می شدیم
کاش وقتی لحظه ها طوفانی اند
در هوای هم کبوتر می شدیم
در گلویم ناله ای از بغض سرد
بر وجودم زخمه و رویم چه زرد
عشق با این بیش و این کم ها خوش است
عشق تا مرز جنون ، سودا خوش است
جان به امید وصالت می دهم
عاشقی ها را به جانم می خرم

Re: تنها یک شعر ... "کاش می شد !"

ارسال شده: سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱, ۱۲:۴۷ ق.ظ
توسط ابراهیم شیخ ویسی/شیخ
در وبلاگ شما برایت پیام گذاشته ام لطفا مطالعه بفرمایید همواره به دلنوشته های زیبایت سر میزنم
ابراهیم شیخ ویسی

Re: تنها یک شعر ... "کاش می شد !"

ارسال شده: سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱, ۱۲:۵۱ ق.ظ
توسط parya jahantiq
سلام
از لطف سرشار شما سپاس
به وبلاگ سرزدم
متاسفانه پیامی از شما دریافت نکرده بودم