باستان شناسی در بلوچستان ایران و پاکستان

آشنایی با تاریخ بلوچستان
دیرینه تمدن بلوچ و قدمت بلوچستان
شناخت نقش ژئوپلتیک بلوچستان در ادوار مختلف تاریخی
تاریخ نژاد اصیل مردم بلوچ

مدیر انجمن: dehvary

آواتار کاربر
dehvary
ادبیات و فرهنگ بلوچستان و بلوچ
ادبیات و فرهنگ بلوچستان و بلوچ
پست: 82
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۸, ۲:۰۶ ب.ظ
محل اقامت: س و ب
تماس:

باستان شناسی در بلوچستان ایران و پاکستان

پست خوانده نشده توسط dehvary »

مقدمه

به قلم پروفسور دكتر احمد دانى[2]

... درست از عصر مفرغ، كه انسان سازمان اجتماعى بهترى را تشكيل داد؛ باستان ‏شناسى مدارك مثبتى براى همكارى اقتصادى و فنى در جهت وضع زندگى بهتر و تأمين آسايش بيشتر، ارائه مى‏دهد. در پاكستان شواهد قديمى روستايى از "قلعه گل محمد" و "ژوب" و "دره لورالايى" در بلوچستان به مواد بزرگترى در "مهرگر" تبديل شده‏اند و يك نقش و نگارِ رشدِ مداوم را مجسم مى‏سازند تا اينكه ما وارد مرحله "تمدن سند" پيشرفته مى‏شويم كه شهرهاى "موهنجودارو" و "هاراپا" نماينده آن مى‏باشند. چنين نقش و نگار شهرى نمى‏توانست بدون تماس عميقى با فرهنگهاى "عصر مفرغ ايران"، كه مدارك آن از حفاريهاى "بمپور" و "تپه يحيى" و "تپه سيلك" و "تپه حصار" به دست آمده‏اند، گسترش پيدا كند. مردم فلات ايران و امتداد آن در بلوچستان و حتّى در سند روابط تجارى با يكديگر استوار كرده بودند. آثار قديمى‏ترى از "قلعه گل‏محمد" در همسايگى "كويته" و "سوتكاجن دور"از مرز ايران و بلوچستان به شكل زنجيره فرهنگى نو، امتداد يافته و در "مهرگر" و "نوشهره"، كه درست روى دهانه "گردنه بولان" واقع است، تا حدّ كافى به اثبات مى‏رسند. در ايران عمليات حفارى در "تل‌مليان"، داده‏هاى تازه‏اى را براى ارزيابى مجدد ارتباط فرهنگى مشترك فراهم مى‏سازند. همين پيوند است كه در آثارى كه از "منديگك" در "افغانستان جنوبى" به دست آمده برجسته مى‏نمايد.

پس از ورود "آرياييها" در هزاره دوم پيش از ميلاد، روابط فرهنگى مختلفى بوجود آمد. اين روابط توسط مداركى از كاوشهاى "پيراك" در نزديكى "مهرگر" به دست آمده و آنچه بنام فرهنگ "گورگندارا" در "سوات" و "دير" و "پيشاور" ناميده مى‏شود، به اثبات رسيده است.

اكنون "آسياى ميانه"، كه نماينده "فرهنگ آندرونف" است، و ايران شمالى و افغانستان شمالى و پاكستان روند مشتركى را نشان مى‏دهند كه در آن ممكن است الگوى فرهنگى چادرنشينى - استقرار، كه در آن"اسب"و"شتر"بصورت عوامل عمده درآمدند و تكنولوژى "مفرغ" جاى خود را به"آهن" داد، ديده‌شود.

فرمانروايى هخامنشى ايران نقش پلى بين خاور و باختر را بازى كرد و از سوى ديگر "تاكسيلا" با "تخت جمشيد" از راه زمينى متصل گرديد و به سوى غرب تا آسياى غربى و يونان گسترش يافت. اهميت اين تغيير فرهنگى بطور كلى درك نشده است. اين تنها تغيير مذهبى در برداشت هند و آرياييها نبود بلكه يك تحول اساسى در زمينه فعاليت اقتصادى بوده كه موجب تنظيم اجتماعى و پيشرفت علمى شد و در نتيجه آن، "اولين دانشگاه" در "تاكسيلا" تأسيس گرديد.



مقدمه‏اى بر پيوستگيهاى فرهنگى ايران و پاكستان از ديدگاه ‏باستان‏شناسى[3]

...پاكستان در لبه جنوب‌شرقى مرزهاى امروز ايران قرار دارد و به 2ناحيه مشخص جغرافيايى تقسيم‌مى‏شود:

1- ناحيه كوهستانى بلوچستان در غرب و شمال غربى كه يك سوم سرزمين پاكستان را در برمى‏گيرد؛

2- دشت پنهاور سيستم رود سند در شرق

بنابر اين مى‏توان در يافت كه بلوچستان از نظر جغرافيايى گسترة خاورى فلات بزرگ ايران است. لبه شرقى مرزهاى ايران و پاكستان را رشته "كوه سليمان" پوشانده و دره‏هاى معروف "ژوب" (Zhob) و "لورالايى" (Loralai) در غرب اين رشته كوه قرار دارند كه به "دره كويته" در وسط ناحيه بلوچستان متصل مى‏شوند. در اين ناحيه نمونه‏هاى استقرار انسان، در بلوچستان كهن و كنونى، بسيار شبيه زندگى مردم استان سيستان و بلوچستان و ناحيه فلات مركزى ايران است. جا دارد ياد آورى شود كه در داخل ايران، در "جنوب شهرستان زابل" منطقه باستانى "شهر سوخته" قرار دارد كه از مراكز مهم فرهنگى ايران در هزاره‏هاى پيش از تاريخ به شمار مى‏رود.

رشته كوه مكران مركزى از بلوچستان جنوبى موازى با كناره‏جنوبى ايران و پاكستان پيش مى‏رود. منطقه بلوچستان داراى آب و هوايى گرم و خشك است و در برخى جاهاى آن هنگام شب هوا كاملاً سرد مى‏شود. پوشش گياهى آن مانند مناطق حاشيه كويرى است. اين منطقه، جز رود بزرگ "هيرمند" (هرى‌رود) كه در ناحيه سيستان ايران جارى است و پهندشت وسيعى را سيراب مى‏كند، رودخانه قابل ذكرى ندارد. بسيارى از جويبارها در درياچه‏هاى مردابى منطقه ناپديد مى‏شوند. بارش ساليانه در اين نواحى كمتر از 20‌سانتيمتر است، بنابراين كشاورزى در بلوچستان پاكستان فقط در دور و بر سرچشمه رودها و اطراف دره‏ها ميسّر است، در حالى كه بلوچستان ايران وضعيت بهترى دارد.

مدارك باستان شناختى بدست آمده از اين سرزمين بويژه از ناحيه بلوچستان ايران و نواحى خشك و خالى از سكنه دشتهاى ‏"كوير و لوت" بر بهتر بودن شرايط زيست اين ناحيه درگذشته دلالت دارد.[4]

اكنون دانسته شده است كه در خلال دوره پيش از تاريخ، استقرارهاى بزرگى براى مدت زمانى طولانى، در همان مناطقى كه مراكز عمده شهرى سده‏ها ميانه شدند، وجود داشته است.[5]

مهمترين زمينه پيوستگى‏هاى فرهنگى ايران و پاكستان، راههاى ارتباطى بين مراكز تمدنهاى پيش از تاريخ مى‏باشد كه جا دارد براى روشن شدن بسيارى از مجهولات، مورد بررسى و مداقّه علمى قرار‌گيرند.

پهندشت ايران ميان مراكز مهم تمدن شرق وغرب يعنى "سند" از يك ‏سو و "بين النهرين" از سوى ديگر قرار داشت و به همين دليل توانست مركز عمده مبادلات فرهنگى و داد و ستدهاى بازرگانى و گذرگاه اصلى مهاجرتهاى تاريخ ساز باشد. به بيان ديگر مى‏توان گفت كه به دلايل كاملاً مشخص همچون وجود بيابانهاى هولناك در ناحيه مركزى ايران و رشته كوههاى سربفلك كشيده در شمال و غرب آن، ناگزير راههاى ارتباطى اين تمدنها، دره‏ها و نواحى جلگه‏اى بودند كه در طول آنها، استقرارهاى پيش از تاريخى قرار داشتند.

يكى از راههاى ارتباطى، راهى بود كه به "جاده بزرگ ابريشم" معروف است و از چين به ايران مى‏رفت و سپس به قاره اروپا متصل مى‏شد. به عبارت ديگر يكى از راههاى مواصلاتى مهم، راهى بود كه از شمال ايران به طرف افعانستان مى‏رفت. اين راه در ناحيه "تجن" دو راه مى‏شد: يكى به طرف دشتهاى "تركمنستان" و ديگرى به سمت جنوب به درون افغانستان كشيده مى‏شد و از آنجا به "سيستان" و "دره كابل" و "قندهار" و سپس به "درة كويته" رسيده و سرانجام به "‏دشت بزرگ سند" مى‏پيوست.

راه ديگر از طريق "شوش" به جنوب ايران و سپس به ناحيه بلوچستان پاكستان مى‏رفت و در واقع "خاورميانه" را به آنسوى "سند" پيوند مى‏زد.

بنابر اين با چنين مقدمه‏اى و با توجه به تاريخ كهن ايران و شبه قاره هند، مى‏توان به جرأت اظهار داشت كه روابط فرهنگى ايران و پاكستان متعلق به نخستين دورة تاريخى، يا زمانى كه بخشهايى از پاكستان در قلمرو امپراتورى كهن ايران بوده نيست بلكه در حقيقت، حلقه‏هاى وصل و پيوند فرهنگى اين دو كشور ريشه در زمانهاى بسيار كهن دارد.[6]

كاوشهاى باستان‏شناسى بسيارى كه در "دره سند"، "بلوچستان"، "شهر سوخته"، "نواحى جنوب ايران" به ويژه "شهداد"، "تپه يحيى"، "تل ابليس" و همچنين در "بحرين" و "بين النهرين" انجام شده، مدارك بسيارى را به دنياى باستان‏شناسى ارائه داده است كه آراى تازه‏اى از درك پيشينة پيش از تاريخ اين دوكشور را در بردارند.

نكته بسيار مهمى كه از كاوشهاى انجام شده در اين منطقه پيرامون هزاره چهارم تا سوم پيش از ميلاد فهميده مى‏شود، درك نخستين نمونه‏هاى يكجا نشينى يا استقرار در "دره‏هاى بلوچستان" است كه خود يكى از عوامل مهم ارتباط نواحى جنوبى سند با غرب و شمال سرزمين بلوچستان يعنى بخش بزرگى از فلات ايران - افغانستان و جنوب ايران - است. اين نمونه‏هاى استقرار تنها با تغيير اندكى در سبك سفال براى بيش از 2هزارسال در سراسر دره‏هاى بلوچستان دوام يافتند. اين تغيير اندك فقط براى توسعه سبكهاى كاملاً شخصى در نقش سفالينه‏ها بوده است كه از ديد باستان‏ شناسى تنها براى بقاياى منطقه ثبت شده ارزش دارند.[7]

اين جنبه بود كه بعضى نويسندگان اوليه را به توضيح و تشريح فرهنگهاى متمايز و مشخص و براساس تنها سبك سفالهاى منقوش هدايت كرد، يعنى در شمال، ناحيه "ژوب" و "كويته" و در جنوب، "ناحيه‌نال"[8] و "كولى"[9] كه داراى سبكهاى مخصوص بخود بودند. به نظر مى‏رسد اينها از اجزا و عناصرمهم پيوستگيهاى پديد آمده بين سرزمينهاى بلند "دره سند" و دشتهاى سيلابى همسايه و همجوار"سيستم سند" بوده باشند.

عامل ديگر شاخه‏ها و شعباتى طولانى است كه راههاى تجارى در منطقه داشته‏اند و مخصوصاً از مراكز عمدة ثروت ريشه مى‏گرفته‏اند. شايد اين تجارت انگيزه‏هايى را براى توسعه يك شهرنشينى ساده و ابتدايى در بخشى از منطقه كه محتمل است افغانستان جنوبى و سيستان بوده، بوجود آورده باشد و به رشد مناطقى مانند "شهرسوخته" در ايران يا"منديگك" در افغانستان انجاميده كه تبديل به شهر يا حتى شهرهاى كاروانى شده بودند.

نتيجه اين تأثير متقابل، همسانى‏هاى فراوان بين فرهنگ مادى اين ناحيه و "آسياى ميانه" است كه در بررسى مناطق باستانى "نمازگاه 1 و 2" اثبات مى‏شود.

اينك رشته‏هاى پيوستگى ميان "آسياى ميانه"، "مرزهاى هند"، "ايران" و "دره سند" ظاهر شده‏اند تا به خصوص اين ادعا را قوى نگهدارند و ما را به اين نكته هدايت كنند كه اين پيوستگى تنها از راه تجارت و بازرگانى و بخاطر آن بوده است.



مدارك دوران نوسنگى از ناحيه مهرگر:

كشفِ انقلابىِ ديگرى در سال 1973 میلادی توسط هيئت باستان‏شناسى فرانسوى، كه در "مهرگر" واقع در "شمال دشت كچى"، در دامنه "گذرگاه بولان"، كنار جاده اصلى كه فلات بلند ميانى آسياى مركزى را به دشتهاى پر باران سيستم رود سند مرتبط مى‏كند، صورت گرفت.

2 تن‌از پژوهشگران‌هيأت، به‌نامهاى"جاريج"و"ميدو"،با خلاصه كردن نتايج چند‌فصل كار بلندمدت و طولانى در خلال منطقه استقرار "نوسنگى" پيش از سفال "مهرگر 3" ، موارد زير را روشن ساختند:

1- بيش از 7000 متر مربع از سطوح بالاى نوسنگى در "مهرگر3"، طرح آخرين دهكدة دوران كشاورزى را در آن منطقه مشخص مى‏كند. منطقة استقرار شامل چندين واحد آجرى مستطيل شكل 2 اتاقى، مجزاى از يكديگر، با محوطه‏هاى بازى بود كه در داخل هركدام چندين گور قرار داشت. بعضى از ساختمانها به اتاقهاى مربع شكل كوچكى تقسيم مى‏شد كه ظاهراً از آنها به عنوان انبارى استفاده مى‏شد و در ميان ابزارهاى يافته شده، سنگ سابها و تيغه‏هاى كوچك سنگ چخماق نشان مى‏دهند كه سنگ چخماق براى بريدن دانه‏هاى غذايى بكار برده مى‏شد. اين مدارك غير مستقيم از حضور فرهنگ كشاورزي، به وسيله مدارك يافته شدة بيشتري از دانه‌هاي كشف شده ازخرابه‌ها و چاله ‌ها تحكيم مي‌يابد.

2- همچنين محقق ديگرى به نام "لورنزو كنسانتينى" از موزه ملى هنرهاى شرقى رم، كه مشغول بررسى و آزمايش بر روى دانه‏هاى كشف شده "مهرگر" مى‏باشد، چندين نوع مختلف دانه‏هاى غذايى را گزارش كرده است. آن دانه‏ها شامل جو دوشياره[10]، جو شش شياره[11]، جو دو سر[12]، نوعى گندم مخصوص احشام[13]، و گندم نان[14] مى‏باشند. اين شناخت پيشنهاد مى‏كند كه بلوچستان مركز كاملاً قديمى و اوليه كشت دانه‏هاى خوراكى بوده است.

3- اين اظهار عقيده با نتايج بدست آمده از حفاريهاى عميق سال 1973 میلادی، كه تا خاك بكر در ته‌نشست‏هاى "مهرگر3" رسيد، بسيار چشمگير بود. حدود هفت متر زير لاية فرهنگ نوسنگى پيش از سفال، جو شش شياره، جو دوسر، گندم احشام و گندم نان به دست آمد.

ما هنوز نمى‏توانيم با استفاده از روش شناخت كربن 14 طول عمر اين لايه‏هاى زيرين را مشخص كنيم، اما مى‏توانيم تصور كنيم كه ته نشستهايى به ضخامت 10 متر بر روى آنها به سرعت به وجود نيامده‏اند. بنابر اين فعلاً مى‏توانيم براى آزمايش، زمان شروع استقرار نوسنگى پيش از سفال را حدود قبل از 6000پ.م قرار بدهيم. از اين نظر براى تاريخنگارى كلى ته نشست‏هاى "مهرگر3"، دورة "مهرگر1" را مشخص كرده‏ايم.

4- "كنستانتينى" همچنين بقاياى گياهان ديگرى غير از دانه‏هاى خوراكى را تشخيص داده است. در اين بررسى، دانه‏هاى زغال شدة ميوة عناب [15] و هسته‏هاى خرماى به دست آمده [16]، اشاره به اين مهم دارند كه اين درختهاى منابع غذايى در زمان نوسنگى بوده‏اند. جالب اينكه هنوز هم تعداد زيادى از اين نوع درختها در منطقه كنونى "مهرگر" مى‏رويند.

5- بقاياى حيوانات منبع مهم ديگرى از اطلاعات در خصوص پيشرفت كشاورزى در "مهرگر" مى‏باشند. در بين 2 متر از ته نشستهاى دوران نوسنگى، بقاياى استخوانى دفن شدة حيوانات وحشى و حتّى حيوانات اهلى قابل تشخيص بودند. براى نمونه غزالها[17]، گوسفندهاى وحشى[18]، بزهاى وحشى[19]، آهوهاى باتلاقى[20]، بزهاى كوهى بزرگ[21]، و گاوهاى وحشى[22]، تعداد بيشمارى از بقاياى گاوها و گوسفندان و بزهاى اهلى و خانگى در ميان بقاياى استخوانى قابل تشخيص بودند، هرچند هنوز مقدارى از بقاياى غزالها، خوكهاى‌وحشى[23]، و گورخرهاى كوچك[24]، مربوط به پايان دوران اول، وجود داشتند. نظر به اينكه در اين بخش از بلوچستان، در هزاره ششم پيش از ميلاد؛ گله‏هاى وحشى گاو و گوسفند و بز وجود داشت، احتمال دارد ساكنان "مهرگر" در دورة نوسنگى اين سه نوع حيوان را پرورش مى‏داده‏اند. حدّاقل براى گوسفند مدارك مثبتى وجود دارد كه روند اهلى كردن اين حيوانات را در آن محل ثابت مى‏كند.

6- چنانچه قديمى‏ترين مجموعة تدفين بتواند تاريخى در حدود 6000 پ م. را ثابت نمايد، حضور بقاياى بعضى گاوهاى اهلى اثبات خواهد كرد كه پرورش گاو در "مهرگر" به قدمت آسياى غربى خواهد بود. علاوه برآن، تعداد زيادى استخوان گاوميش آبى [25] در ميان مجموعه دورة نوسنگى به دست آمد. اين بقاياى استخوانى، كهن‏ترين مدرك براى حضور اين حيوان در يك دهكدة تاريخى را شهادت مى‏دهد. به‌‏همين خاطر در دوره "مهرگر 1" انسان؛ تكرار الگوى شناخته شده در آسياى غربى را مى‏بيند: شكارگران از ميان گوناگونى حيوانات وحشى به چند حيوان انتخاب شدة اهلى گرايش يافته‏اند. به هرحال در مهرگر، اين الگو داراى تغييرات مهمى است؛ يعنى مهمترين حيوانات اهلى؛ گوسفند يا بز نيست، بلكه گاو است.[26]

گورهاى اين شبانان، كشاورزان و شكارگران اوليه نيز پيدا شده‏اند. در نخستين سطوح، اجساد به هر دو صورت خميده و درازكش دفن شده و با گِل اخرى (قرمزرنگ) پوشانده شده بودند.

وسايل قبور شامل دانه‏هاى گردنبند، ادوات تزئينى براى مچ‏پا (خلخال) و كمربندهاى مهره‏اى بودند. در ميان اشياء "مهرگر1"، فراوانترين آنها، ابزارهاى ساخته شده از "سنگ چخماق" مى‏باشد كه توسط "م ليچيوالير" و "جى. كويرون" مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته‏اند (1981 میلادی). در گزارش آنها آمده است: "نزديك 15000 قطعه سنگ چخماق در كاوش اصلى به دست آمد. چخماق داراى كيفيت خوب و عالى و يكنواخت است ؛ رنگ آن برّاق يا سفيد تا قهوه‏اى كم‏رنگ مى‏باشد. ابزارهاى ساخته شده از سنگ چخماق، به جز دو نمونه يافته شده در قبور، كوچك، نوكدار، پهن يا مخروطى هستند. از مجموع 2570 ابزار يافته شده، در حدود 40% تيغه‏هاى اصلاح شده، با انواع مختلف ابزار و تعداد زيادى تيغه‏هاى شكاف دار و بى نوك وجود دارند. تعداد خراشنده‏هاى نوكدار نيز در بين آنها وجود دارد، اما هيچ اسكنه يى مشاهده نشده است. مهمترين ابزارهاى مشخص، مته‏ها و ريز ابزارهاى هندسى شكل هستند.[27]



تمدن سند:[28]

تاريخنگارى "مهرگر" نشاندهندة جدول زمانى از نمونه‏هاى فرهنگهاى مختلفى است كه مى‏توان به‌عنوان سير پيشرفت و رشد "تمدن سند" مورد مطالعه قرار گيرد. اين نمودار زمانى، همچنين اجازه مى‏دهد كه رشد اين تمدن بزرگ شهرى به روشنى در فرهنگهاى گوناگون ملاحظه شود. هر چند "مهرگر" هرگز مركز تمام پيشرفتهاى فرهنگى نبوده، اما موادى كه تاكنون از كاوشهاى انجام شده در آن ناحيه به‌دست آمده، براى اصلاح فرضيه‏هاى پيشين در مورد فرهنگهاى "سند" بسيار سودمند بوده‏اند. ممكن است با توجه به اين يافته‏ها، بتوان اظهار داشت كه پيشرفتهاى فرهنگى "سند" شايد عوامل محلى داشته‏اند. در جدول زمانبندى ارائه شده، ويژگيهاى مشخص‏كنندة منطقه نيز مورد تأكيد قرار گرفته‏اند. اما هنوز هم مشكل تشخيص ريشه تمدن سند، حل نشده است. همانگونه كه كاوشگران نظر داده‏اند، مواد سند در ارتقاى فرهنگى "دشت كچى"، عنصر خارجى و تصادفى است.

تقريباً تمام كسانى كه در سالهاى اخير در مكانهاى باستانى پيش از سند كاوش كرده‏اند، همين نتيجه را ابراز داشته‏اند. پس، منبع و سرچشمه تمدن سند را در كجا جستجو نماييم؟ سطوح عميق‏تر در "موهنجودارو" يا يك محل ديگر در منطقه دلتاى سند مى‏تواند پاسخى براى آن داشته باشد.

با وجودى كه چندين مكان جديد مربوط به سند توسط "دكتر محمد رفيق مغول" در ناحيه "بهاولپور" كشف گرديد، اما حدود جغرافيايى آن تمدن در پاكستان، همانطور كه پيش از استقلال پاكستان بود، باقى ماند. بى ترديد بايستى عناصر فرهنگى وارد شده از سوى شرق وغرب رود سند را، همچنانكه در درة "گومل" و "سوات" وجود دارد، مستثنى كرد. "داباركوت" در بلوچستان و گروه تپه‏هاى خاكى "شورتوگاى" در شمال شرقى افغانستان، تنها مواضع مرزى بحساب مى‏آيند. كشف دومى در زمان خود بسيار اهميت داشت. اين مواضع به نظر مى‏رسند در يك منطقه دور افتادة پستهاى تجارى زمان باستان قرار دارند.



مكانهاى باستانى در طول ساحل مكران:

"بالاكوت"، يكى از بنادر بزرگ در كنار ساحل مكران بود كه توسط "جورج دالس" كشف و حفارى گرديد. "دالس" مى‏نويسد:

«اين بررسى از درة "رود دشت " در مرز ايران و پاكستان تا "رأس ملان" در سمت شرقى را شامل مى‏شود. در سرتاسر خط ساحلى دو راه ارتباطى بين ‏دريا و داخل بلوچستان وجود دارد. يكى از آنها "درة رود دشت" را پى مى‏گيرد و در روى ساحل از "جيوانى" شروع مى‏شود و به سمت شمال شرقى تا درة "كيچ" ادامه مى‏يابد. راه دوم از "پسنى" شروع مى‏شود و به سمت دره "شادى كور" در سمت شمال پيش مى‏رود و دوباره به دره "كيچ" مى‏رسد. در هردوى اين دره‏ها، بقاياى استقرارهاى محيط در قلعه‏هاى "هاراپايى" وجود دارد. در طى اين بررسيهاى باستان شناختى، محل "سوتكاكوه" واقع در دره "شادى‏كور" نيز كشف گرديد. "سوتكاجن دور"، واقع در دره "دشت"نيز به مدت دو هفته مجدداً مورد آزمايش قرار گرفت... اين محل، در لبه كاملاً شرقى دره پهناور "دشت"، به فاصله 30 مايل از ساحل فعلى درياى عرب قرار دارد. محل، ظاهرى گول زننده دارد، زيرا كه در كنار ديوار ضخيم، هيچ چيز جز صخره بى گياه دژ ديده نمى‏شود. ما تنها توانستيم تصور كنيم كه بر روى قله‏هاى داندانه دار وناهموار، ساختمانى آجر گلى، كه زمان درازى پوسيده و ناپديد شده، وجود دارد. در كف دژ، در اطراف شمالى و شرقى اش، بقاياى شكسته‏هاى يك برج كوچك يا سمت بيرونى يك محله ديده مى‏شود.»[29]


سوتكاجن دور:

در "سوتكاجن دور"، كاوشها در طى 3 برنامه حفارى، 3 مرحله را نشان دادند. 5 نوع ممتاز ظروف سفالين "هاراپايى" در مرحله‏هاى 2و3 آشكار شد. "دالس" در رابطه با اهميت اين مكانهاى استقرار مرزى به اين نتيجه رسيد: « اكنون اين امر بسيار روشن است كه "هاراپايى‏ها" در امر تجارت دريايى به سنت غرب تشكيلات بسيار عالى داشتند. اين مهم كه چند درصد اين فعاليتها در رابطه با مناطق غربى‏تر "سوتكاجن‏دور" بوده، هنوز مورد بررسى است. علاوه بر نواحى بين‏النهرين و خليج فارس، سواحل جنوبى ايران و عربستان و احتمالاً ساحل شرقى آفريقا در خلال دوره "هاراپايى" درگير فعاليتهاى تجارت دريايى بوده‏اند.»[30]

"ام توزى" نيز دقيقاً در "رأس الجونيز" در عمان تكه سفال شكسته‏يى كه روى آن مُهرِ "سند" زده شده، يافت كه دليلى برفعاليتهاى تجارى با ساحل عمان است.


موهنجودارو:

دوكاوش در "موهنجودارو" صورت گرفت: يكى به راهنمايى "سرمورتيمر ويلر" در سال 1950 میلادی، كه در اين حفارى انبار بزرگ حبوبات دركنار حمام بزرگ و مناره‏هاى زاويه در گوشه جنوب شرقى تپة خاكى معبد آشكار شد. در اين كاوش، تلاش براى رسيدن به سطوح عميق‏تر به دليل تراوش و نفوذ آب موفقيت‏آميز نبود. حفارى دوم در سال 1965 میلادی توسط "دالس" انجام شد. وى در اين خصوص مى‏نويسد: « نخستين قدم در اين حفارى، گمانه زنى براى تعيين بيشترين رژفاى مكان استقرار بود. سه سوراخ توسط "شركت ساختمان سازى درة سند، لاهور" حفر گرديد. نمونه‏هاى خاك و مواد هر سطح به "دوپا" به منظور رسيدن به خاك بكر جمع آورى گرديد. نتايج به‏دست‏آمده از دو حفره تا انتهاى تپة "موهنجودارو"، كه حدود 39 پا از سطح تپّه فاصله داشت، همچنان نشان از محل استقرار داشت. تپّه از سطح حدود 35 پا بلندى دارد، بنابر اين از نوك تپه تا خاك بكر، جمعاً 74 پا محاسبه مى‏شود. به همين خاطر، با توجه به اينكه سطح فعلى آب حدود 15 پا در زير سطح قرار دارد، بنابر اين رسيدن به نخستين سطح استقرار لازم است حدود 24 پا حفارى شود.»[31]

به هرحال مواد يافته شده از سطوح آخرين دوره، جالب هستند: مهرهاى نمونه‏يى سند ساخته شده از سنگ صابون، داراى نقوش حيوانات و خطوط ناخواندة سند، مهرهاى چهارگوش كوچك ساخته شده از خمير شيشه با طرحهاى هندسى- شامل صليب شكسته- كه تنها در آخرين سطوح يافته شدند؛ برخى شكلها و سبكهاى منقوش تزيينى سفالينه‏ها كه مى‏توانند به اين دوره مختص باشند؛ اين اشيا به ما كمك مى‏كنند تا اين ديدگاه پذيرفته شده را كه "تمدن سند"، بيشتر به جنبه‏هاى هنرى و بناهاى بيروح توجه داشته، رد نماييم ؛ تنديسهاى سفالينة حيوانات كه از سطوح آخر به دست آمده‏اند از انواع سادة عروسكهاى اسباب بازى هستند كه نقاشيها و طراحيهاى جسمى آنان بسيار اندك يا اصلاً مدل سازى نشده‏اند. جزئيات چهره و سوراخهاى عميق و خطوط شيار دار به صورت كاملاً ابتدايى نقش شده‏اند. چشمهاى غير طبيعى بزرگ معمولاً روى سطوح دايره‏اى گلى به سر نصب شده.

اين يافته‏ها كاملاً با آنچه كه در سطح انتهايى تپة مورد كاوش به دست آمده فرق دارند، زيرا آنها به طرز بسيار زيبايى مدل‏سازى شده‏اند. مجسمه‏هاى سفالين گاو نر، كه احتمالاً به دوره بسيار پيشرفتة حيات "موهنجودارو" تعلّق دارند، تقريباً ساختى تركيبى دارند. اندامها و بدن به دقّت با دست مدل سازى شده در حالى كه سر، بويژه صورت به نظر مى‏رسد قالب‏گيرى شده باشد. شاخها و گوشها به صورت جداگانه پيوند زده شده‏اند و قرصهاى ريزگلى بجاى كرة چشم گاو استفاده شده‏اند. اگرچه حدّاقل دوسبك ممتاز حيوان وجود دارد، همة آنها يك ويژگى مشترك دارند، يعنى سرهاى آنها بدون استثناء به سمت راست پيچيده است. در بين 200 تنديس سفالين از حيوانات، حتى يك گاو ماده هم ديده نشد.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

1- گفتار سوم كتاب "باستان شناسي و تاريخ بلوچستان" تأليف "دكتر سيد منصور سيد سجادي"
1- باستان شناس معروف و استاد ممتاز دانشگاه قائد اعظم، رئيس پيشين بخش باستان شناسي دانشگاه پيشاور، مدير فعلي مؤسسه تمدن آسيايي- تاكسيلا و دبير انجمن فرهنگي اكو

1- تأليف "دكتر محمد مهدي توسلي"

[4] M.M. Tavassoli, 1994, p. 130

[5] M.R. Mughal, 1974, p. 34

[6] M.R. Mughal, 1974, p. 37

[7] A. Allchin. 1989. p. 173 onward

[8] Nal

[9] Kulli

[10] Hordeum distichum

[11] H. vulgare and H. vulgare var. nudum

[12] Triticum monococcum

[13] T. dicoccum

[14] T. durum or T. aestivum

[15] Zizyphus jujub

[16] Phoeeaix dactylifer

[17] Gazella doreas

[18] Ovis orientalis

[19] Capra aaegagrus

[20] Cervus ducuceli

[21] Boseluphus traagocamelus

[22] Bos or nomudicus

[23] Sus scrafal

[24] Equus Himionus

[25] Bublus bubalis

[26] Prof. Dr. Dani (1988)

[27] Lechevallier, M. and G. Quivron. 1981. The Niolithic in Baluchistan: New evidences from Mehrgarh in S. Asi. Arch. 1979, p. 71-92.

[28] A.H. Dani (1988)

[29] G.F. Dales. 1962 b. A Search for ancient seaports. Expedition 4, no. 2: 2-10.

[30] G.F. Dales. 1962 a. Harappan Outposts on the Makran coast. Ant. 36:86-92

[31] Ibid. pp. 86-92
لذ تي كه در فراق است در وصال نيست چون در فراق شوق وصال است و در وصال بيم فراق.
لحظات را طي کرديم تا به خوشبختي برسيم، وقتي رسيديم فهميديم خوشبختي همان لحظات بود.

بازگشت به “تاریخچه و پیشینه ی باستانی بلوچستان”