زندگینامه عالم برجسته دکتر احمد سیاد

مباحثی پیرامون فرهنگ وادبیات بلوچستان
معرفی زبان شیرین بلوچی
شعر بلوچی
معرفی و شناخت بزرگان بلوچستان
آشنایی با پیشوایان دینی گذشته و حال بلوچستان

مدیر انجمن: dehvary

آواتار کاربر
qasem20101
★★★ نورچشمی ★★★
★★★ نورچشمی ★★★
پست: 109
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۹, ۳:۳۰ ب.ظ
معرفی بیشتر: وشین وطن مئی مکران
دائم بباته کـــــــــــامران
محل اقامت: مکـــــــــــــــــــــــــــــــــــران
تماس:

زندگینامه عالم برجسته دکتر احمد سیاد

پست خوانده نشده توسط qasem20101 »

((دکتر احمد سیاد دارای دکترای حدیث و رتبه اول دانشگاه مدینه منوره ))
شهيد دكتر احمد سياد (ميرين ) متولد 1324 روستاي گنجك كاروان از توابع چابهار

می باشد . احمد پنج ساله بود كه خانواده اش به علت مشكلات مادي، كاروان را به قصد كشور عمان ترك گفتند. پس از دو سال اقامت در قريه سيف عمان به سند پاكستان هجرت نمودند و پس از سه سال اقامت در يكي از روستاهاي سند، به شهر كراچي نقل مكان كردند.
تحصيلات
احمد كه ده سال بيشتر نداشت، آثار بزرگي از چهره اش نمايان بود. متانت، تيزهوشي و كنجكاوي و شوق عبادت حكايت از آينده درخشان او مي كرد.
قرآن و برخي كتابهاي ابتدايي را زير نظر مولوي عيسي محمودي (1) فرا گرفت. سپس مدتي در مدرسه باغيچه كراچي به تحصيل علوم ديني پرداخت. سرانجام پس از چهار سال اقامت در كراچي همراه خانواده به زادگاه خويش كاروان بازگشتند. مدت چهار سال در آنجا ماند و تعدادي از كتب فقه حنفي را نزد دايي خود ملا شگري، فرا گرفت.
سپس همراه پدرش براي كسب و كار و امرار معاش به دوحه قطر عزيمت نمود و در آنجا امامت مسجدي را به عهده گرفت. پس از دو سال به كمك متولي مسجد كه شيخي سرشناس بود براي ادامه تحصيل عازم مدينه منوره شد.
نخست چند سالي دروس ابتدايي و معهد (دبيرستان) را پشت سر گذاشت، آنگاه وارد دانشگاه اسلامي مدينه منوره گرديد و در رشته علوم حديث كه بالاترين رشته دانشگاه بود به تحصيلات خود ادامه داد و پس از تكميل دوره چهار ساله شروع به تحقيق و تخريج احاديث كتاب «خصائص علي بن ابي طالب» نمود و به عنوان تز فوق ليسانس ارائه كرد سپس براي بدست آوردن تخصص در رشته فوق، پس از يك آزمون بسيار حساس و دشوار، توانست به تحصيلات خود در آن دانشگاه ادامه دهد. در پايان احاديث كتاب «المعجم ابن الاعرابي» را تحقيق و تخريج نمود و جهت پايان نامه دكترا ارائه داد و به عنوان دانشجوي ممتاز دانشگاه موفق به اخذ دكتراي حديث گرديد. لازم به ذكر است كه در تخريج احاديث كتاب مذكور و براي دسترسي به اسناد برخي از احاديث و احوال رجال، سفرهايي به كتابخانه هاي مهم جهان اسلام از جمله استانبول، مصر، ديوبند و لكهنو داشته است.
صفات و خصوصيات اخلاقي
سادگي، ساده زيستي و التزام به سنتهاي رسول خدا صلي الله عليه و سلم، از ويژگيهاي دكتر بود. همان لباس محلي را كه سائرين مي پوشيدند ايشان نيز مي پوشيدند. اگر تازه واردي به مجلس ايشان مي آمد، نمي توانست او را از ميان ديگران شناسايي كند.
چهره اش با جبيني صاف و نوراني، ديدگاني درشت، بيني كشيده و محاسني بلند و زيبا و لباني متبسم، انسان را (با توجه به اوصافي كه در كتب سيرت آمده است) به ياد چهره رسول خدا صلي الله عليه و سلم مي انداخت، خصوصا وقتي كه روزهاي جمعه براي ايراد خطبه بر روي منبر قرار مي گرفت و مطابق سنت، نخست به حاضرين سلام مي داد، آنگاه با جملاتي كه معمولا رسول خدا صلي الله عليه و سلم با آن خطبه مي خواند يعني «ان الحمد لله نحمده و نستعينه...» آغاز مي كرد و اشك از ديدگانش جاري مي شد، ياد خطابه هاي رسول اكرم صلي الله عليه و سلم را در خاطره ها زنده مي كرد و به حق مي دانستي كه عالم مخلص و خادم سنت پيامبر، جانشين واقعي رسول خدا مي باشد.
دكتر عادتا بي تكلف، ساده و پايبند به سنت بود، زياد حرف نمي زد، تا از او چيزي نمي پرسيدند لب به سخن نمي گشود. جواب سوالات را بسيار مختصر و قاطع مي داد. به كسي اجازه نمي داد كفشهايش و يا چيز ديگري را از دستش بگيرد. اگر چيزي لازم داشت به كسي دستور نمي داد، خودش بر مي خاست و آنرا بر مي داشت. از بلند شدن براي استقبال شديدا منع مي كرد. به نقل از فرزندانش در امور خانه با خانواده همكاري مي كرد. بارها مي ديدند كه لوله هاي جرم گرفته دستشويي و حمام مدرسه را پاكسازي مي كرد. معمولا بعد از ظهرها و روزهاي جمعه بيل بدست مي گرفت و در باغ خود مشغول كار مي شد. روزي تعدادي مهمان از راه دور براي ديدن ايشان مي آيند. از خانه سراغشان را مي گيرند، متوجه مي شوند در منزل نيست و به باغ رفته است. آنها بسيوي باغ رفته در آنجا با شخصي ميانسال كه با زير پيراهني مشغول كار است روبرو مي شوند. از او مي پرسند: دكتر احمد كجاست؟ جواب مي دهد: احمد من هستم. آنها متوجه مي شوند كه او خود دكتر است. هرگز كسي از زبان ايشان ناسزا نشنيده بود.از برخي علماي منطقه كه در پاره اي مسائل با ايشان اختلاف نظر داشتند همواره به خوبي ياد مي كرد.
روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزه مي گرفت. از همت والايي برخوردار بود. در بيان عقيده و موقف خويش بسيار شهامت داشت. به گفته دو تن از علما كه همراه ايشان در زندان بوده اند، روزي وزير اطلاعات وقت آنها را احضار مي كند و مي پرسد: شما داراي چه مذهبي هستيد، آن دو بزرگوار مي گويند: ما شافعي مسلك هستيم. دكتر مي گويد: من از مذهب به خصوصي تقليد نمي كنم. وزير مي گويد: «لابد شما مجتهد هستيد»
دكتر از استعداد علمي فوق العاده اي برخوردار بود. هر مساله اي كه از ايشان سوال مي شد، بلافاصله با ايراد آيه و يا حديثي پاسخ مي داد و اگر هم نمي دانست با كمال صراحت و سادگي مي گفت: نمي دانم.
فن حديث رشته تخصصي ايشان بود. در طي هشت سال در دانشگاه اسلامي مدينه، علوم مختلف حديث را فرا گرفته بود.
معتقدات
از آنجا كه دكتر تحصيلات خود را از ابتدا در مدينه و زير نظر اساتيد چيره دست جهان اسلام و داراي تفكر سلفي به پايان رسانيده بود، و از طرفي خود ايشان به زبان عربي، فقه، اصول، تفسير و علوم حديث تسلط داشت، طبعا پايبند مذهب به خصوصي از مذاهب اربعه نبود، بلكه «سلفي» بود. سلفي كسي است كه مانند گذشتگان نيك در بخش عقيده و احكام پايبند قرآن و سنت باشد و از سرمايه هاي فقهي كه از فقهاي اسلام بجا مانده است، نيز در فهم مسائل كمك بگيرد.
او با نشاطي بيشتر به ساخت و ساز معهد دارالسنة پرداخت و آوازه اش در همه جا طنين انداخت. علما و طلاب و دانشجويان از سرتاسر كشور به ملاقاتش مي آمدند. هر كس يك بار در مجلس ايشان مي نشست، از اخلاق، تواضع و علم ايشان متاثر مي گشت و براي يك عمر ارادت پيدا مي كرد. يكي از حجاج سرشناس سرحد مي گويد: وقتي دكتر را مي ديدم، بياد اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم مي افتادم.
شهادت
بستگان و ساير دوستان دكتر كه آزادي وي را تولدي دوباره مي دانستند، با توجه به موقعيتي كه ايشان در كشورهاي همجوار داشت، پيشنهاد مي كردند كه ايران را ترك گويد . ولي ايشان به شدت با اينگونه پيشنهادها مخالفت مي كرد و همواره در جواب آنان اين آيه را مي خواند: {قل لن يصيبنا إلا ما كتب الله لنا}
سر انجام در سال 1374 به درخواست برخي از بستگانش كه مقيم امارات متحده بودند، عازم آنجا شد و پس از پنجاه روز اقامت از طريق فرودگاه دبي به مقصد بندرعباس سوار هواپيما شد،
يكي از بستگان دكتر كه در سالن انتظار فرودگاه بندرعباس منتظر ايشان بوده است مي گويد: «دكتر را ديدم كه مي آمد و دو نفر ديگر با ايشان همگام و همكلام بودند. نزديك رفتم، پس از سلام و احوالپرسي، آن دو نفر با تبسمي دروغين به من گفتند: شما همين جا منتظر باشيد، چند لحظه اي با حاج آقا كار داريم. آنها دكتر را همراه خود بردند...» چند لحظه به سه روز انجاميد اما خبري از دكتر نشد روز سوم دكتر با يكي از دوستانش در چابهار و همچنين در شهرستان جاسك تماس تلفني مي گيرد و پس از سلام و احوالپرسي مي گويد: من امروز مي آيم. آنها مي پرسند شما كجا هستيد؟ مي گويد: «من همانجا هستم» و بدون خداحافظي تماس قطع مي شود!
صبح پنجشنبه رمضان هفتاد و چهار، جسد ايشان در شهر ميناب در كنار فلكه اي كه معمولا مسافرين شهرستان جاسك از آنجا سوار ماشين مي شوند، يافت مي شود.
خبر شهادت دكتر توسط خبرگزاريهاي رسمي و معتبر جهان در همه جاي دنيا پيچيد و در ميان آشنايان، دوستان و شاگردان غوغايي به پا كرد، دلها را تكان داد و اشكها را جاري ساخت. طلاب و اساتيد دارالسنة و مردم كاروان سراسيمه گرد منزل ايشان جمع شدند، اشك مي ريختند و به زمين مي افتادند. و...
بالاخره جمعه شب دوازدهم رمضان هفتاد و چهار، دكتر با دهان روزه و سينه اي مملو از احاديث پيامبر صلي الله عليه و سلم، بدست فرزندان و شاگردان و مقتديان يتيمش در روستاي «گنجك» دفن گرديد و به استراحت ابدي پرداخت... {انا لله و انا اليه راجعون}.
اين بود گذري كوتاه به زندگي دكتر احمد سياد معروف به شيخ احمد ميرين. اين لقب نيز داستاني دارد: تني چند از بستگان دكتر به زاهدان مي روند. شبي نزد مولانا عبدالعزيز ملازاده رحمه الله مي مانند. مولانا از آنان مي پرسد: شما از كجا آمده ايد؟ مي گويند: از كاروان آمده ايم و از بستگان ملا احمد مي باشيم. مولانا كه قبلا در مدينه منوره با دكتر آشنايي كامل داشته اشت. مي گويد: شما به ايشان مي گوييد «ملا احمد»؟ به نظر من ايشان يك شيخ كامل و علامه مي باشند. از آنروز به بعد، بستگانش دكتر را شيخ احمد صدا مي كردند.
آري، شيخ احمد بيست سال از عمر پنجاه ساله اش را در سايه حرمين و گفتن قال الله و قال رسول الله و بقیه عمرش را در ساخت و ساز مسجد و مدرسه اي جهت احياي قرآن و سنت سپري نمود و سرانجام مظلومانه به خاك و خون غلتيد و راه گذشتگان و سلف صالح خويش امام احمد بن حنبل و شيخ الاسلام ابن تيميه و ديگر فدائيان اسلام را پيمود.
بعد از شهادتش يكي از علما ايشان را در خواب مي بيند و احوالش را جويا مي شود. دكتر مي گويد: من كامياب شدم. يكي ديگر از برادران مومن و از دوستان شيخ شهيد، در خواب مي بيند كه ايشان در صحن مسجد مكي زاهدان، روي تپه ريگي نشسته و مكرر اين آيه را مي خواند: {فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسواها}
آري، دكتر شخصيتي محبوب و كم نظير بود. گمنام زيست و گمنام رفت. كسي او را نشناخت و وقتي كه شناختند، از ميان رفته بود...
پیوست‌ها
عکسی از دکتر احد سیاد
عکسی از دکتر احد سیاد
19860312420-001.jpg (33.38 KiB) مشاهده 787 مرتبه
آنچنان زندگی کن که گویی فردا خواهی مرد ،
آنچنان بیاموز که گویی تا ابد زنده خواهی ماند
(ماهاتما گاندی)

بازگشت به “ادبیات و فرهنگ بلوچستان و بلوچ”