غزلی از دهه ی هفتاد
ارسال شده: چهارشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۵:۱۷ ب.ظ
اسماعيل...
تصميم دارم با خدا فاميل باشم
زير قدم های تو اسماعيل باشم
با آنکه بايد تيشه بر فرقم بکوبم
بگذار فرهادی برای ايل باشم
گفتم که از امروز بايد تا هميشه
شأن نزول ِ حضرت ِجبريل باشم
ای عشق با وِردی که خواندی می توانم
پايان ِکارِ صور ِاسرافيل باشم
ديگر نمی خواهم به گوش ناودان ها
حتی وصيتنامه ی قنديل باشم
اما اگر امر تو باشد می توانم
سنگ ِ غريبِ گورِ عزرائيل باشم
يا در شبی بر شانه ی آدم ترين گل
تابوت ِباران خورده ی هابيل باشم
ای حضرت ِاسطوره ، آيا می توانی
کاری کنی تا سهمی از انجيل باشم ؟
* * *
" قتام ِويرانگر " به نام عشق، بگذار
پيغمبری در سال ِعام الفيل باشم.
تصميم دارم با خدا فاميل باشم
زير قدم های تو اسماعيل باشم
با آنکه بايد تيشه بر فرقم بکوبم
بگذار فرهادی برای ايل باشم
گفتم که از امروز بايد تا هميشه
شأن نزول ِ حضرت ِجبريل باشم
ای عشق با وِردی که خواندی می توانم
پايان ِکارِ صور ِاسرافيل باشم
ديگر نمی خواهم به گوش ناودان ها
حتی وصيتنامه ی قنديل باشم
اما اگر امر تو باشد می توانم
سنگ ِ غريبِ گورِ عزرائيل باشم
يا در شبی بر شانه ی آدم ترين گل
تابوت ِباران خورده ی هابيل باشم
ای حضرت ِاسطوره ، آيا می توانی
کاری کنی تا سهمی از انجيل باشم ؟
* * *
" قتام ِويرانگر " به نام عشق، بگذار
پيغمبری در سال ِعام الفيل باشم.