از دست زمانه از خودم دلگيرم
از دلخوشي غريب مردم سيرم
احوال دلم اگرچه شايد شده خوب
با هر نفسي كه مي كشم مي ميرم!!!
چارانه
مدیر انجمن: sayad
- Admin
- سفرنامه های سیستان و بلوچستان
- پست: 856
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۶, ۶:۵۱ ق.ظ
- جنسیت: مرد
- معرفی بیشتر: من نه سیستانیم و نه بلوچستانی ، من سیستانی و بلوچستانیم.
ما کاربران سرزمین دریا و کویر(فارس و بلوچ و شیعه و سنی و ... )فارغ از نژاد ومذهب ، تنها به رشد سرزمینمان می اندیشیم.ما تصمیم گرفته ایم پایگاه اطلاعات تخصصی سیستان و بلوچستان را بسازیم و در این راستا دست همه ی دوستان جدید را برای همکاری به گرمی می فشاریم.مهر ، محبت ، دانش و تخصص خود را از سرزمینمان دریغ نکنیم. - محل اقامت: همه جای استان سیستان و بلوچستان
- تماس:
Re: چارانه
بسیار زیبا بود و در نهایت احساس
((موج ها را کسی به صف کرده ست
موج ها ياغيان دريايند
باز دريا دوباره کف کرده ست))
سه کایی از پیام سیستانی
اگه لاگین هستی کلیک کردن بر روی دکمه ی "ارسال تقدیر" (همین زیر) هیچ کاری نداره زودباش کلیک کن دیگه ... موج ها ياغيان دريايند
باز دريا دوباره کف کرده ست))
سه کایی از پیام سیستانی
-
- *** در حال رشد ***
- پست: 6
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۱:۳۹ ق.ظ
Re: چارانه
سلام
قشنگ بود وزیبا بااینکه بارها شنیده وخوانده بودمش.
موفق باشید
قشنگ بود وزیبا بااینکه بارها شنیده وخوانده بودمش.
موفق باشید
- aminnoura
- ادبیات و فرهنگ سیستان
- پست: 752
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۱:۵۷ ب.ظ
- محل اقامت: سیستان
- تماس:
Re: چارانه
با هر نفسي كه مي كشم مي ميرم!!!
نفس این روزها ممد ِ حیات نیست....!
از نفس کشیدن هم بیزار می شوم وقتی این قدر بی تفاوت از کنار ِ بغض ِ گلویم عبور می کند....
http://komalak.blogfa.com/post-212.aspx
نفس این روزها ممد ِ حیات نیست....!
از نفس کشیدن هم بیزار می شوم وقتی این قدر بی تفاوت از کنار ِ بغض ِ گلویم عبور می کند....
http://komalak.blogfa.com/post-212.aspx
-
- ★★★ نورچشمی ★★★
- پست: 94
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۰, ۸:۱۱ ب.ظ
Re: چارانه
درود بر داوود عزیز......
چارانه ی شما را خواندم و لذت بردم . همان گونه که در بخش رباعیات حاج حسینی نیز گفتم قالب های کوتاه نیاز به فشرگی جان / زبان و جهان شاعر دارند و نیازمند صیقل خوردگی دائمی زبان هستند. .. از روانی و سادگی زبان چارانه ات که بگذریم رباعی انگار کمی دچار کم خونی و عدم جسارت در تخیل و زبان است و بیشتر به لیوانی آب برای نوشیدن می ماند و کم تر ذهن آدم را درگیر می کند . به گمانم بایستی جان و زبان خود را رها کنی و به تخیلت اجازه بدهی تا افق های دور را بنگرد و بپرد . به لایه های زیرین زبان یورش ببری تا تازگی و طراوت هم در تخیلت نمایان شود و هم در زبانت . از این ها که بگذریم در سه مصرع نخست / دوم و چهارم تخیل در زبانی سالم رخ نموده است اما در مصرع سوم از آن جایی که در پی پیوند زدن تصویر مصرع سوم با ساختار کلی شعر و نیز مصرع سوم بوده ای کمی نحو زبان را به شکلی نازیبایی در هم ریخته ای . در هم ریختگی نحو زبان اگر برای خلق فضایی تازه باشد اشکالی ندارد اما اگر کمکی به خلق فضای تازه ای نکند حتا اگر از لحاظ دستوری ایرادی نداشته باش باز هم نازیباست و مصرع سوم شما دچار این نازیبایی شده است که با کمی وسواس بیشتر می توانستی از نازیبایی اش بکاهی .
از دست زمانه از خودم دلگيرم
از دلخوشي غريب مردم سيرم
احوال دلم اگرچه شايد شده خوب
با هر نفسي كه مي كشم مي ميرم!!!
منظور مصرع : احوال دلم اگر چه شاید شده خوب که منظور شما این بوده است احوال دلم اگر چه خوب شده است.... که شما آن را در هم ریخته ای .. خب حالا با هم بیشتر در هم می ریزیم تا ببینیم از زاویه های دیگر چه شکلی پیدا می کند برای نمونه :
احوال دلم اگر چه خوب است کمی ....می بینی که با حذف شاید باز هم همان معنا را می توان دریافت و خللی در معنا ایجاد نمی شود حتا با زبان سه مصرع دیگر نیز همنوا و هم سنگ می شود .
از این ها گذشته راز حضور تکرار سه بار علامت تعجب را در انتهای رباعی ات درک نکردم و ندانستم که چرا علامتی را سه بار تکرار کرده ای .
پیام سیستانی