صفحه 1 از 1

تو را ندید ه ام ولی...

ارسال شده: سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۴:۴۲ ب.ظ
توسط matashfaraz
تو را ندید ه ام ولی...


تو را ندید ه ام ولی ندیده دوست دارمت
به دست گرم عاشقی دوباره می سپارمت
غزل تویی غزال من ستاره ی شمال من
همیشه تا همیشه ها به دیده می گذارمت
بهار در بهار من امید ماندگار من
به دفتر سپید دل هماره می نگارمت
بیا به چشم باغ من به باور سراغ من
که لحظه لحظه در دلم چو عشق می فشارمت
قسم به نام هر چه او به میل حس گفتگو
که دانه دانه مثل مو چو شانه می شمارمت
پرنده ی زمین من همیشه نازنین من
تو را ندیده ام ولی ندیده دوست دارمت.

Re: تو را ندید ه ام ولی...

ارسال شده: سه‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۱۱:۲۱ ب.ظ
توسط aminnoura
فوق العاده بود.

Re: تو را ندید ه ام ولی...

ارسال شده: جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۱۲:۱۳ ب.ظ
توسط solmaz
با سلام

غزلی با محتوای غنی و زیبا ادراکی خاص که همانند رنگی یکدست در تمام شعر که فضای هماهنگی ساخته که تا ثیر گذار می باشد زیبا بود

ما نا بمانید

بدرود

Re: تو را ندید ه ام ولی...

ارسال شده: جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۱:۴۸ ب.ظ
توسط saye
سلام بر شعر

شورانگیز . زیبا . جان بخش . غبطه برانگیز
به شاعرش هزاران سلام

Re: تو را ندید ه ام ولی...

ارسال شده: دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰, ۱۱:۳۷ ب.ظ
توسط sobhesabz
تاپایان لحن بیان غزل تقریبا هماهنگه و وقارآن حفظ شده. مرئی و معلومه که دقت زیادی که لازمه ش زحمت زیادیه به خرج دادین..عجولانه سروده نشده..لباسی ست که از سر ناچاری و صرف پوشاندن نبوده و درآن اصل تناسب لحاظ شده و سلیقه دخیل بوده..از عهده تکلیف برامدین ولی امکان بهترازاین هم وجود داشته..

Re: تو را ندید ه ام ولی...

ارسال شده: یک‌شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰, ۱:۳۰ ب.ظ
توسط razie.h.t
عزیزم زبانت مترنم باد به سرایش و ووجودت همیشه سبز در باغ ساران غزل و ترانه


با سپاس از مهربانیت راضیه

Re: تو را ندید ه ام ولی...

ارسال شده: سه‌شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۰, ۷:۰۰ ق.ظ
توسط salam
درود برشما غزل خوبی بود
با استعدادی که خدا به شما عنایت کرده منتظر بهترین های بعدی هستیم