1-سيستان،بهشت ورجاوند
گم نموده آب هامونش
بر لب عطش شكوفا شد
در رگ زمين نهان خونش
2-از عطش به آسمان رو زد
سرزمين تشنه ي نيزار
ابر آرزو نيامد باز
تا زمين،چمن كند بيدار
3-در ديار آبرو مردم
گز ،نماد آبرومند است
آب،دست قلعه مي شويد
تيغ باد خسته در بند است
4-گرگ خانگي به خون پيوست
فصل مرگ و مير آبادي
بيشه ماند و زوزه ي ممتد
هيچ از اين نشان نشد يادي
5-در دهان گرگ صحرا گرد
گله عاشقانه مي زاييد
باد، چوب دست چوپان شد
پشت حيله،گله مي پاييد
6-اين جنازه تشنه جان بخشيد
روي خاك تشنه ي خاموش
روي دست قوم دريا دل
گور تشنه برده صد آغوش
7-فصل زخم و غصه و اندوه
رنج غربت غم تحقير
جاده همنفس نشد با كوچ
مرد كوچ خسته شد بي پير
8-مرد قصه دل به دريا زد
در سكوت سايه ها جان داد
چون عصاي مرد بي سايه
خوره خورد و بر زمين افتاد
9-مي روي به غربت اي همدل
ماه قصه ابر نا زا شد
مرد تختك از نفس افتاد
ناله پشت ناله پيدا شد
10-گز چراغ ديده ي مردم
سايه سار عالم و آدم
گز فروش ملك من بگريز
آفتاب قصه شد همدم
11-بوف آشنا چو پر بگشود
تا خرابه يك نفس پر زد
بر فراز چشم آوارم
خانه ي كوير من در زد
12-پشت چاه مرگ من امروز
زخم حيله ي شقاد آمد
سرو جان من به يغما رفت
آه رستم از نهاد آمد
13-زابل سكا عطش دانست
روي موج مانده در گرداب
باورم نمي شود هامون
خاك يشت جاودان بي آب
14-مست بزم و بي قراري دل
زين قدح كه باده مي نوشي
جامه اي ز جنس مستي را
بر تن فتاده مي پوشي
15-آب،بر لب عطش روييد
بر سراب تشنگي دريا
اير آرزو نفس بخشيد
بر حرير زنبق صحرا
16-روح ارده چون طنين انداخت
اشك چشم خاك من خون شد
مرد و زن اسير و طوفاني
در اديره جسم من چون شد
17-گزبه حال من پريشان شد
خاك سرزمين من بي آب
آرزوي من به من مي گفت
بي تو مي روم از اين گرداب
18-برفراز خاك ناتوان امروز
تشنه مرد قصه زانو زد
بام خانه از عطش بشكست
روي چشم گز كسي كو زد
19-كوزه در غبار تنهايي
تشنه خاك ماه بي مهتاب
زابل سكا به سوگ يار
نعش مانده در لحد بي آب
20-ابر آشنا نباريده است
خاك آبروي من تبدار
دست دهكده تيمم كرد
آبروي سفره ام نيزار
21-پشت زخم غربت ميدان
عاشقانه مرد حق افتاد
روي تاول شب اندوه
صادقانه ماه من جان داد
22-نقش زخم قصه بر دل بود
برگ زرد خانه ي پاييز
زير پاي عابر كوچه
آبروي ريخته ام برخيز
23-كوه خواجه چون دلم برخاست
شب كه لب سيه چنين مي كرد
غنچه هاي موج دريا را
پينه بر لب زمين مي كرد
24-توتن ستاره را بستند
تور پاره پاره را كشتند
ساحلم سيه چو پوشيدي
مرد سنگ خاره را كشتند
25-هيرمند ملك دل خشكيد
در رگ زمان،زمين بيتاب
تشنه مانده مردم دريا
خاك تشنه،تشنه را درياب
26-از كوير مرد خيزم من
باده با ستاره مي نوشم
ريشه ي درخت تاريخم
گندم از زمين چو مي دوشم
27-سينه ي فراق هامونم
داستان كوه اندوهم
چون لبان تشنه سرمستم
قطره هاي ابر انبوهم
28-ناله از كوير ودريا رفت
خنده از لبان شيدايي
صبح آرزوي من پژمرد
از فراق يار دريايي
29-از زرنج خسته مي آيي
تشنه مرد بي تن و تقدير
مرغ ناز عاشقان بشكست
روي دست مرده ي نخجير
30-رفته اي به غربت بي نام
سينه سينه غم دهم پرواز
آرزو به خاك دل كارم
تا ز خاك دل شوي آغاز
31-چون ستاره در فلق سرداد
آسمان سيه به تن پوشيد
ماه شب شبانه خنجر زد
خانه ي ستم ز ره برچيد
32-بيقرار قطره ي باران
خوشه خوشه گندم زابل
روي دست مردم تشنه
قطعه قطعه قامت سنبل
33-چون خداي عاشقان فرمود
سرزمين تشنه باران ديد
روح مرد مرده سر بر داشت
ناز موج و آب و ياران ديد
چهار پاره هاي پيوسته_سيستاني
مدیر انجمن: ابراهیم شیخ ویسی/شیخ
-
- --۞ کاربر ویژه ۞--
- پست: 22
- تاریخ عضویت: شنبه ۷ آبان ۱۳۹۰, ۷:۴۳ ب.ظ
- جنسیت: مرد
-
- ★★★ نورچشمی ★★★
- پست: 94
- تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۰, ۸:۱۱ ب.ظ
Re: چهار پاره هاي پيوسته_سيستاني
درود بر ابراهیم عزیز
هزار درود برای چارپاره های زیبای تان . دست مریزاد . همواره چشم به راه نوشته های ارجمند شما در خانه ی هنرمندان هستیم .
ارادتمند شما : پیام سیستانی
هزار درود برای چارپاره های زیبای تان . دست مریزاد . همواره چشم به راه نوشته های ارجمند شما در خانه ی هنرمندان هستیم .
ارادتمند شما : پیام سیستانی