سیستان و بلوچستان سرزمین دریا و کویر - سیستان و بلوچستان

گر توبه کنم عشق، دگر بر نگزینم
فریادبرآری جگرم، سوختم از عشق
گر صلح کنم عاشقی ات را بگزینم
فریاد برآرد جگرم، سوختم از عشق

زهره میرشکار

نقش هر کس در وجود ما ببست
قطره ای از ما شد و ایمن گرفت
جز نگار نازنین کز روی او
بت پرستی دین شدو ایمن گرفت
94/11/29
زهره میرشکار

آن یار کز و باده ی ما مست شود
وزهستی او نیست ما هست شود
ای کاش نظر نیفکند سوی رقیب
کزآن نظرش این دل ما خست شود

94/12/19
زهره میرشکار

شوریدم و شیدا شدم
مجنون تر از لیلا شدم
بی عشق گم بودم زخود
با دیدنت ، پیدا شدم
95/1/3
زهره میرشکار

با قاب عکس یک دگر گفتگو کنیم؟؟؟؟
یا دست دعا بر آریم و آرزو کنیم؟؟؟؟
بادست روی دست،نرودکارعشق،پیش
باید به پا بخیزیم و رهی جستجو کنیم

زهره میرشکار

گر گزینم دوستی از بهر دل خوشترآن باشدکه ناباشدزگِل کزوفای عهدشان ایمن نی ام بی وفا هرگز نگیرد جا ز دل 95/2/6 ز صورت صفتان غافل به سیرت صفتان مایل اندیشه در این اثناء چون پرده دران حایل 95/2/7 هر چه که در دولت عشاق بسی رنج ماست،گنج شود،عشق عیارش کند هر چه به ره منزل معشوق قدم کج کنیم راست شود،عشق طیا...

ماهی برکه تویی ماه پدیدار منم غرق خوابی همه شب عاشق بیدار منم رخ زبازارمگیر،جلوه ی خودرابنما که از این خیل خریدار.... خریدار منم 95/2/14 آزمودیم ز یار درس شب هجران را.... فارغ از ما شد و آموخت به ما حیران را ز حریم حرمش رانده شدیم تا به ابد.... هچو شیطان که نکرد سجده بر انسان را 95/2/14 بی تو هرشعرم...

بی اختیار گاهی دلم برای خودم تنگ می شود آن دم که دست تمنا به سویم چنگ می شود دنیا به من نمی رسد و از من عقب تر است من تند می روم یا که پای جهان لنگ می شود 95/2/31 کاسه ی بدرقه ی آب ، چو چشمان تو شد این دو پا عزم سفر کرده ام حیران تو شد عقل گفتم تو برو و عشق گفتم تو بمان الا ای یار ، که عشق فاتح میدا...

غیر رویش همه رخ ها به نهان است مرا
یا رب از روز ازل جان و جهان است مرا
گر بپرسند چرا عمر تو محجور گذشت ؟
حاجت آن نیست بیان آنچه عیان است مرا
95/3/16
زهره میرشکار

بر ما بتاب انوار خویش ای یار رخ مهتاب ما
یا دست ها آور به پیش ای قاضی الحاجات ما
حاجت لقای مه لقاست در دولت ماهی دلان
ظل چون شودشب بردَرَد آن پرده ازحاجات ما
95/3/21
زهره میرشکار