زندگینامه ی امین الله سرابندی داستان نویس ، شاعر و پژوهشگر

آواتار کاربر
Admin
سفرنامه های سیستان و بلوچستان
سفرنامه های سیستان و بلوچستان
پست: 856
تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۶, ۶:۵۱ ق.ظ
جنسیت: مرد
معرفی بیشتر: من نه سیستانیم و نه بلوچستانی ، من سیستانی و بلوچستانیم.
ما کاربران سرزمین دریا و کویر(فارس و بلوچ و شیعه و سنی و ... )فارغ از نژاد ومذهب ، تنها به رشد سرزمینمان می اندیشیم.ما تصمیم گرفته ایم پایگاه اطلاعات تخصصی سیستان و بلوچستان را بسازیم و در این راستا دست همه ی دوستان جدید را برای همکاری به گرمی می فشاریم.مهر ، محبت ، دانش و تخصص خود را از سرزمینمان دریغ نکنیم.
محل اقامت: همه جای استان سیستان و بلوچستان
تماس:

زندگینامه ی امین الله سرابندی داستان نویس ، شاعر و پژوهشگر

پست خوانده نشده توسط Admin »

امین اله سرابندی در سال 1324 در زابل متولد شد. وی اولین داستانش را در خردادماه 1347 با نام «ایست بازرسی» در مجله ی فردوسی به چاپ رسانید و پس از آن نیز همکاری با مجله ی فردوسی ادامه یافت. در سال 1350 کتاب «ما هنوز در راهیم» را به چاپ رساند که پیش از توزیع، توقیف و خمیر شد. همین کتاب در سال 1358 با تیراژ ده هزار نسخه به چاپ رسید و برنده ی بهترین کتاب سال شد. در سال 1360 کتاب «در ادامه راه» در سال 1374 کتاب «تگ سوخته» در سال 1385 کتاب «نوروز در نیمروز» و در سال 1387 کتاب «سیستان در واپسین سال های حکومت نادر» از وی منتشر شد. استاد سرابندی کتاب های سال سرخ، مویه های بی پایان سرزمین من و سیستان و مسئله ارضی را در دست انتشار دارد.
استاد سرابندی علاوه بر داستان نویسی در عرصه ی مطبوعات نیز حضوری موثر داشته است. در سال 1378 قائم مقام و سردبیر روزنامه روزدرآ، سال 1379 سردبیر ماهنامه گل گز، سال 1380 سردبیر روزنامه هیرمند و سال 1384 سردبیری ندای هیرمند در کارنامه ی وی به چشم می خورد.
امین اله سرابندی در پژوهش و نگارش چند فیلم مستند از جمله کناره های کویر و سفر به مکران با تلویزیون همکاری داشته است.

گزارش مراسم روز قلم و تجلیل از امین اله سرابندی پیشگام داستان نویسی استان به گزارش خبرنگار روزنامه زاهدان

مراسم بزرگداشت روز قلم توسط موسسه ی فرهنگی-هنری انتظار روز 14/4/89 هم زمان با روز قلم در محل دفتر موسسه ی انتظار برگزار شد.
بنابراین گزارش مراسم روز قلم بهانه ای برای تجلیل از استاد امین اله سرابندی پیشگام داستان نویسی استان بود. در ابتدای این مراسم استاد امین اله سرابندی طی سخنانی گفت:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
منتی نهاده شد بر حقیر تا در جمع اهل فضل و فرهنگ کپی زده باشم، آنهم در شان قلم که نه در شان بل در سوگ قلم. آنهم در سرزمینی که اولین قلم بدستش پیامبر ایرانی مردمان را از دروج و فریب بر حذر داشت و چون جان بر دروغ و ریا نیالودند، از آنان پهلوانانی پدید آمدند که بر دیوان و بدکاران افراز آبها تاختند و هم بر تیرگی دل و از روشنی روانشان بود که قلم بدستی چونان پیامبر سخن حضرت فردوسی قلم بدست گرفت و صورت و سیرتشان را بر کاغذ نقاشی کرد. پیامبر سخن، عصر اساطیر، دوران پهلوانی و دوره تاریخی را که داشت زیر سم ستوران کوردلان تازیک و تاجیک و مواجب بگیران ایرانیش نابود می شد، بیرون کشید و به آنها جان بخشید و روح ایرانی را زنده کرد. که این مدیون جوانکی از تبار ایرانی یعنی یعقوب بود. که بر شعرای خود خشم گرفت که تازی زبان من نیست. که به ناگه قلمها جان گرفت. و چهار اسبه تا نیمه های صفویه رفت علیرغم زخمهایی که مغولان و تیموریان بر دل ایرانیان زده بودند. فقط نزدیک چهارصد قلم بدست در سیستان سربرآوردند. اما صفویان این نوادگان مغول که ریا و زهد دروغین پیشه اشان بود. دست بر غارت تفکر ایرانیان گشودند و شعر بزم را جانشین رزم نمودند و ریا، گوشه گیری را توسط قلم بدستان مزد در و کاتبان درباری اشاعه دادند. و بر هر دردی دعایی تجویز کردند. و اوهام و خرافات را جانشین واقعیات نمودند بگونه ای که محمود افغان داشت حصارهای اصفهان را فرو می ریخت. شاه صفوی منتظر بود تا زعفرجنی با کمک دیگر ملایان با لشکر جن بیاریش برخیزد. و این تفکر همان قلم بدستان درباری بود.
از آن زمان که تازیگان دانشگاه گندی شاهپور را غارت کردند و با کتابهای آن آب گرم کردند تا نانجیبی خود را بشویند قلم به سوگ نشست. گر چه یعقوب مدتی قلم را بخدمت مردم گرفت اما غلام زاده ترک محمود غزنوی خداوندان قلم را از درخت آویزان می کرد و زیر پاهایشان کتابهایشان را به آتش می کشید و اهل قلم را آتش می زد. و این کردار زشت فقط برای خوش آمدگویی خلیفه وقت بود. این غلام زاده چنین کرد و 400 شتر بار کتاب را از ری به غزنین برد و به آتش کشید در ادامه مرشدهای صفوی که حلال و حرام را در کف داشتند گروه مثله گران و آدمخواران را مجاز شمردند. و از خود ارثی ننگین بجای گذاشتند صفویه چنان بدعتی بر جای گذاشت که زدودنش بسادگی ممکن نیست. ایرانیانی که برای دفاع از کیان وطن شمشیر بر کف داشتند. با رواج صوفیگری، بریدن از دنیا، و خرافات ایرانیان را بطرف اوهام سوق دادند. شمشیر را از آنها گرفتند و تبرزین بدستشان دادند.
دعانویسی، اوهام و خرافات، جادو و جنبل این چیزی بود که صفویه رواج داد. این تفکرات شوم باعث شد تا ایرانی به زیر سلطه قاجار کشیده شود. و خاک وطن را که بر هر وجبش خون سهراب و آرشی بود قاجار به این و آن بخشیدند تا مبادا در زن بارگیشان خللی ایجاد شود و بعد ساطور برداشتند تا هر کس اعتراض کند دست و قلم را با هم به زیر ساطور برند و میراث دار این بدعت شوم. ناصرالدینشاه و محمدعلی میرزا بودند که سه تن از اعضاء محفل روشنگری و روشنگری اسلامبول را در روز ششم ماه صفر سال 1314 قمری سر بریدند 1-شیخ احمد روحی. نویسنده، روزنامه نگار اصلاح گرا، فعال سیاسی که خون او و دیگر دوستانش و کوشش های مظلومانه آنها ده سال بعد دستاورد مشروطه شد. او نویسنده ای مبارز، انسانی آگاه و مسلط به زبان انگلیسی و فرانسه که کتاب حاجی بابای اصفهانی اثر جیمز موریه را او ترجمه کرد. و با روزنامه اختر اسلامبول همکاری داشت. 2-میرزاحسین معروف به آقاخان کرمانی 3-میرزاحسن خبیرالملک. تاریخ بیداری ایرانیان می نویسد: که محمدعلی میرزای ولیعهد دست به کمر زده و از روی مهتابی نگاه می کرد که این سه نویسنده را سر بریدند البته در خانه مجلل و مسکونی او در محله ششگلان تبریز و آخرین نگاه سه تن قلم بدست. به گلبرگهای سفید، صورتی و سرخ نسترن های خانه محمدعلی میرزا بود. تمامی این کشتارها، و قتل عام اهل قلم بخاطر آزادی بوده و هست. چنانکه میدانیم نخستین بذر آزادی در یونان قدیم کاشته شد. و در آنجا بود که عده ای برای نخستین بار با حکومت فردی مخالفت ورزیدند.
اوریپید متفکر یونانی می گوید هیچ دشمنی بدتر از مستبدی نیست که دولت را در دست داشته باشد چه در تحت تسلط وی هیچ نوع قوانین غرفی وجود نخواهد داشت بلکه تنها یکنفر حکومت می کند که قانون را در دست خویش گرفته است. یونانیان می گویند در کشور آزاد، قانون صاحب قدرت حاکمه است. «ارسطو» می گوید هنگامی که انسان از قانون و عدالت جدایی گیرد پست ترین حیوانات است. در پایان قرون وسطی و آغاز عصر جدید در نتیجه تغییر شرایط اقتصادی، افکار و اندیشه های فلسفی، علمی در بین صاحبنظران غرب راه یافت. زیرا اروپا از پایان قرن سوم تا یازدهم میلادی سیاه ترین روزها را گذراند. از قرن یازدهم بود که مدیترانه مرکز فعالیتهای تجاری شد بورژوازی اروپایی برای آنکه بتواند آزادانه به سوداگری بپردازد احتیاج فراوانی به آزادی داشت. زیرا بورژوازی بر خلاف فئودالیسم که بدون جنبش در جای خود ایستاده بود متحرک و انقلابی بود و بدین ترتیب بورژوازی با خود پیشرفت علم و فرهنگ را در سایه تجارت آزاد برای اروپا به ارمغان آورد.
یکی از وقایع جالب در اروپا آنهم استقرار مشروطه در قرن سیزدهم بود. برقراری مشروطه در انگلستان باعث کوتاه شدن دست شاه از مداخله در امور اقتصادی و سیاسی بود که در افکار عمومی دیگر ممالک غرب موثر افتاد و پس از چندین قرن ملت فرانسه و دیگر ملل اروپایی یکی بعد از دیگری حکومت ملی را جایگزین حکومت فردی نمودند. و بخصوص پس از سال 1688 که قانون نامه اساسی پدید آمد. قلم اوج گرفت و اروپا در سایه قلم دچار تغییر شد.
نفوذ تفکر جدید در ایران
از اواسط سلطنت فتحعلیشاه روابط ایران با ممالک متمدن اروپایی و آمد و رفت اروپاییان به ایران و آشنایی مردم این کشور به اصول جدید تمدن که در زمان شاه عباس، نادر، کریم خان مقدمات آن شروع شده بود رو به ازدیاد نهاد. مسافرین و تجار اروپایی که به ایران می آمدند در این کار دخالت بسیار داشتند ارامنه ایران و عثمانی و قفقاز هم که سالها در ممالک اروپایی مانده و به چند زبان آشنا شده بودند و کتابهای گوناگون در اختیار داشتند. به بسط کتابخوانی، نوشتن و تمدن جدید کمک می کردند و عده قلیلی از تجار و مسافرین ایرانی هم که تصادفا بعضی از کشورهای فرنگ را دیده و با کتاب آشنا شده بودند. پس از رسیدن به ایران دیده ها را شرح می دادند. مسافرتهای پی در پی ایرانیان و دیدن صنعت چاپ و کتابهای گوناگون، صحبتهای آنان با روشنفکران باعث تفکر جدید در ایران گردید.
دوستان. اینکه برایتان از هر اهل قلمی حکایت کنم که چگونه بر دارش کردند، سرش را بریدند، یا در خانه خودشان مثله اشان کردند. حوصله اتان سر می رود. به دلیل اینکه همه شما آنها را می شناسید از میرزاتقی خان، شیخ احمد روحی، تقی ارانی، فرخی یزدی، سیداحمد کسروی، محمد مسعود، احمد دهقان تا خسرو گلرخی، پوینده، مختاری همه را می شناسید. زندگی هر یک از اهل قلم سوگنامه ای است. که تن را می لرزاند. آیا این در سوگ نشستن ها کافی است. نسل امروز می داند که اگر هر نفسی که می کشد و هر کلمه ای که بر کاغذ نقاشی می کند. مدیون آن سر بریدن ها آن لب دوختنها هست. اما نسل امروز سئوال می کند چرا...؟ که چرا آن بزرگان قلم را بر کجاوه مرگ نشاندند و باز این کجاوه آماده برای دیگریست. نسل امروز تحلیل می خواهد. ما این تحلیل را باید با کدام جامعه شناسی، مردم شناسی که از دیروز داریم پاسخگو باشیم. ما کدام تحلیل منطقی از صفویه، قاجاریه و پهلوی داریم به نظر من، مغول، تیمور آدم کشت و چند صد سال ایران را عقب نگه داشت. اما صفویه دست بر باورهای مردم برد دعا را جانشین طب ساخت. بیهودگی و ولنگاری و بریدن از دنیا را دامن زد. و شاهان خود را برتر از همه می دانستند و مرشد کامل بودند که کسی حق نداشت نامشان را با تکریم نگیرد. آنها مردم را بگونه ای تربیت کردند که هر بلایی مثل طاعون، وبا را مشیت و اراده خداوندی بدانند حتی گرسنگی را که خداوند امتحانم می کند، و غیر این او را تکفیر می کردند. متاسفانه تحلیل درست از جامعه صفویه و قاجاریه نداریم. وگرنه حکام هر دو را می شناسیم در صورتی که فرنگی ها و روسها برای خودشان تحلیل داشته و دارند اما فقط برای ما تاریخ نوشته اند. بنابراین آنچه امروز باید باور داشته باشیم این است که چرا صفویه توانست میراث شومش را به قاجار پهلوی و... انتقال دهد. پس بر شما بزرگان علم و فرهنگ است که تحلیل درستی از شرایط آن روزگاران برای نسل جدید داشته باشید.
سپس دکتر محمدتقی رخشانی مدیر مسئول روزنامه زاهدان طی سخنانی گفت: روز قلم که روز فرهنگ و اندیشه است را به تمامی فرهیختگان گرانقدر تبریک می گویم و خوشحالم خداوند توفیق داد تا از سالهای طولانی تلاش ها و تکاپوهای استاد سرابندی قدردانی نماییم. به اعتبار سال ها آشنایی و مدت کمتر همکاری نزدیک به بیان دو ویژگی در نویسندگی جناب سرابندی می پردازم اول سادگی و روانی است. همه ی دوستان با نوشته های ایشان آشنا هستند و می دانند که سبک نویسندگی جناب سرابندی بسیار ساده و روان است. دکتر نکته ی غامضی برای خواننده پیش می آید. نکته ی دوم سرعت نوشتن ایشان است جناب سرابندی خیلی سریع می نویسد، در یک مورد خاص صحبتی با ایشان داشتیم در مورد خواجه مهدی که کوه خواجه به نام ایشان است. حرف بنده این بود که خواجه مهدی فرزند علی بن ابیطالب است و با پنج نسل به محمد حنیفه می رسد و از بسیاری امام زاده های ایران به حضرت علی نزدیکتر است و چقدر خوب است که در مورد ایشان فیلم نامه ای نوشته شود. فردا صبح جناب سرابندی آمدند و نوشته ای روی میز بنده گذاشتند و گفتند این هم فیلم نامه ی خواجه مهدی، واقعا سرعت نوشتن ایشان بسیار عالی است. از استاد عارف خواهش می کنم لوح سپاس و هدیه ی موسسه را خدمت استاد سرابندی اهداء بفرمایند.
پس از اهدای لوح سپاس و هدیه استاد، عباس عارف طی سخنانی گفت: تا آنجا که من به خاطر دارم داستان نویسی در استان در حد داستان های ثبت شده در نسبت نامه های فامیلی بوده که فضای ویژه ی رقابت های طایفه ی به آن اجازه ی مطرح شدن نداده و موریانه آنها را خورده یا عرضه نشده است. اگر نگویم داستان نویسی در سیستان با امین اله سرابندی آغاز می شود با قاطعیت می توانم بگویم که امین اله سرابندی یکی از پیشگامان داستان نویسی سیستان است و با توجه به محتوای داستان ها این داستان ها نوگرایانه هم هست. سپس علی اکبری شاعر نام آشنای استان به مناسبت روز قلم شعر قلم سبز را که در سال 77 سروده بود قرائت کرد:
قلم سبز
در آینه دیدم غم پنهانی خود را
چینهای ترک خورده پیشانی خود را
یک ثانیه در قامت هر پنجره دیدم
تصویر فروپاشی و ویرانی خود را
از شهر به شهری همه جا هم سفر باد
گفتم به همه بی سر و سامانی خود را
افسوس و صد افسوس که یک عمر کشیدم
بر دوش دلم شرح پریشانی خود را
از بس که ریا دیدم ازین قوم خطاپوش
گم کرده ام آیین مسلمانی خود را
ای چشمه تطهیر هواخواه کجایی
تا در تو بشویم غم حیرانی خود را
وقتی همه زمزمه ها صحبت سرد است
آواره کنم آه زمستانی خود را
در شهر شما چاره زهرکس که بپرسی
عریان کند او هم غم پنهانی خود را
گفتم بگذارم قلم سبز غزل را
ماندم چه کنم این دل طوفانی خود را
سخنران بعدی جلسه مهندس مهدی نجارپیشه بود وی ضمن اشاره به روز قلم گفت: سال ها قبل یعنی در دهه ی 40 از مجله ی فردوسی با چند نام از منطقه ی سیستان آشنا بودم عباس عارف، سندگل، عباس باقری و امین اله سرابندی که هر کدام در آن سال ها در مجله ی فردوسی شعر و داستان می نوشتند. 22 سال قبل وقتی که از تهران به زاهدان آمدم تنها همین نام ها را می شناختم در سفری به زابل به یکباره با عباس باقری مواجه شدم خودم را معرفی کردم با خوشحالی گفت: م. نجارپیشه، مجله ی فردوسی گفتم بله و مانند کسانی که گم کرده ی خود را پیدا کرده اند همدیگر را در آغوش گرفتیم سراغ امین اله سرابندی را گرفتم که آقای باقری گفت بله همین جاست و با آقای سرابندی آشنا شدم و این آشنایی هنوز ادامه دارد. همانطور که دکتر رخشانی گفت یکی از ویژگی های نوشته های آقای سرابندی سادگی آن است و من بارها به ایشان گفته ام ساده نویسی خوب است اما گاهی لازم است موشکافی شود، توضیحات بیشتر داده شود و گره در داستان باشد. نکته ی دوم که همواره به عزیزم علی شهری هم می گفتم پرورش شاگرد است. الان از جناب سرابندی هم درخواست می کنم که به پرورش استعدادهای داستان نویسی استان همت کنند که یک ضرورت اساسی است. در پایان نیز شاعر جوان افشاری سروده ای از خویش را قرائت کرد.
((موج ها را کسی به صف کرده ست
موج ها ياغيان دريايند
باز دريا دوباره کف کرده ست))
سه کایی از پیام سیستانی
اگه لاگین هستی کلیک کردن بر روی دکمه ی "ارسال تقدیر" (همین زیر) هیچ کاری نداره ;) زودباش کلیک کن دیگه ... :D

بازگشت به “انجمن ادبی امين الله سرابندی داستان نویس ، شاعر و پژوهش گر”