طایفه سربندی (محمدسعيدجانب اللهي)

در این انجمن با همراهی دوستان سعی خواهد شد به معرفی اقوام ، بزرگان و
فامیلهای سیستانی پرداخته شود.
آواتار کاربر
Admin
سفرنامه های سیستان و بلوچستان
سفرنامه های سیستان و بلوچستان
پست: 856
تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۶, ۶:۵۱ ق.ظ
جنسیت: مرد
معرفی بیشتر: من نه سیستانیم و نه بلوچستانی ، من سیستانی و بلوچستانیم.
ما کاربران سرزمین دریا و کویر(فارس و بلوچ و شیعه و سنی و ... )فارغ از نژاد ومذهب ، تنها به رشد سرزمینمان می اندیشیم.ما تصمیم گرفته ایم پایگاه اطلاعات تخصصی سیستان و بلوچستان را بسازیم و در این راستا دست همه ی دوستان جدید را برای همکاری به گرمی می فشاریم.مهر ، محبت ، دانش و تخصص خود را از سرزمینمان دریغ نکنیم.
محل اقامت: همه جای استان سیستان و بلوچستان
تماس:

طایفه سربندی (محمدسعيدجانب اللهي)

پست خوانده نشده توسط Admin »

سربندي
محمدسعيدجانب اللهي
سربندي يكي ازطوايف مهم سيستان است كه دريك دوره تاريخي اززمان نادرشاه تادوره پهلوي اول دراين ناحيه مصدرقدرت بوده است.اين طايفه يكي از متحدين و وابستگان طايفه براهويي است . ولي مشخص نيست كه آيا اتحاد بين آن ها از زماني بوده است كه براهويي در بلوچستان و كلات صاحب قدرت و نفوذ بوده يا پس از اضمحلال قدرت و كوچ عده اي از آن ها به نواحي سيستان اتحادي بين دو طايفه به وجود آمده است . بنا به ادعاي يكي از سران طايفه نادرشاه براهوئي ها را براي سركوبي سرابندي ها از شيراز به سيستان انتقال داد ، ولي آن ها وقتي به هم رسيدند ، متوجه قرابت خود شدند و با يكديگر دست اتحاد دادند .به هرحال بيشتر محققين سربندي را براي يك دوره تاريخي نسبتاً طولاني از قدرتمندترين طوايف سيستان مي دانند، چنين قدرتي نمي تواند بدون همدستي با طوايف قدرتمند ديگر باشد، چه سربندي براي مدت دويست سال تقريباً حاكم بر سرنوشت سيستان بوده است اين طايفه نيز در بحبوحه به قدرت رسيدن نادر به روي كار آمده است ، بنابراين همزماني قدرت يافتن سربندي و براهوئي نيز مي تواند نشاني از ارتباط اين دو با يكديگر باشد( جانب اللهي ، 136، ص 147 )
خاستگاه ووجه تسميه: بنا به قول محمد رضا خان آخرين رئيس طايفه سربندي، اين طايفه و طايفه براهويي از اعقاب مالك اشتر نخعي هستند ، كه در زمان خلافت عمر به ايران آمده اند. شهرت اين طايفه به نخعي بنا به قول راوي بستگي آن ها به مالك اشتر است ( تيت ، 1364 ، ص 177 ، جانب اللهي ، 1362 ص 148 ) نامبرده مي گويد : اين طايفه بعد از آمدن به ايران نخست با نام نخعي در كردستان ايران ساكن شدند ، ولي بعدها به عراق عجم و حدود اراك امروزي مهاجرت كرده و در كوه هايي به نام سربند مسكن گزيدند ، و از آن زمان اين طايفه به علت سكونت در ناحيه سربند( كه درحوزه سيرآخوراست ) به طايفه سربندي شهرت يافتند ( جانب اللهي ، 1362 ، ص 148 ) اما به نظريكي ديگر ازبزرگان اين طايفه سربندي ها باقيمانده قوم سكزي وسيستاني الاصل هستند ، كه درسيستان مرزداربودند ، نيروي متمركز آن هاموجب شد ، كه يك باردرزمان ديلميان وبارديگر درزمان تيموربه نقاط ديگرايران تبعيد شوند ، ولي هربارپس ازافول قدرت تبعيدكنندگان سربندي ها به وطن خودبازگشتند ، اگرهم برخي ازسرداران اين طايفه خودرا ازنسل عرب دانسته اند ، به علت سياست حاكم برزمان بوده كه عرب ها مصدرقدرت بوده اند ، وسران طايفه براي حفظ خود ازصدمه آنان خودراعرب قلمدادكرده اند (جانب اللهي ، 1375 ، ص 55 )
قلمرووپراكندگي: بعد از شکسته شدن سد کمال خان سربندی ها غیر از هاشم زهی و شولی بر همگی به طرف پایین لوتک حرکت کردند ، و از ورمال تا علی آباد (حدود چهار فرسخ) چادر زدند. رعایا نیز با خود آورده بودند . اولین جائی که آباد کردند ، پشت دشت بود ، که از آب گرفتند ، بعد سه کوهه ، كه براي ساختن آن دهانه را با سد بستند ، و آنجا را آباد کردند . حمزه خان سربندی حسین آباد (بين دولت آباد و لوتك) ساخت ، بعد محمدرضا خان اول دولت آباد را ساخت ، و به آنجا مهاجرت کرد (يادداشت مؤلف ) درزمان مستاجری ( خالصه بودن سيستان ) جز دو ده کچیان و جلال آباد كه متعلق به کیاني ها بود . سربندی ها درتمام منطقه شیب آب و قسمت شمال میانکنگی و جهان آباد علیا و سفلی ساکن و زمین ها در اجاره شان بوده است ( يادداشت مؤلف )
ساختاراجتماعي:هر طایفه مجموعه ای از تیره های مختلف است ، که خود از واحدهای کوچک تری بنام «شلوار» شکل گرفته‌اند. کوچک ترین واحد اجتماعی، اقتصادی در اصطلاح بلوچ و مردم سیستان «شلوار» نام دارد ، «شلوار» به گروهی اطلاق می‌شود که از یک پدر و مادر بوجود آمده باشند مجموعه افراد چند «شلوار» تشکیل یک تیره را می دهند .«شلوار»، «تیره» و «طایفه» هر یک برای خود رئیسی دارد ، که در بیشتر موارد این مقام موروثی است، با این تفاوت که رئیس طایفه در انتخاب و شایستگی فرزندی که باید جانشین پدر شود ، نظر می دهد ، و عملا ا و را انتخاب می کند( جانب اللهي ، 1362 ، ص 125 ) تفویض این سمت نیز طی مراسمی انجام می گرفت ، که رئیس طایفه یا سردار شورایی از ریش سفیدان طایفه تشکیل می داد ، و پس از تمهید مقدمات، با بستن شال ابریشمین زرد رنگی به سر شخص مورد نظر انتخاب او را اعلام می کرد ( همان ، ص 130 )
تیره های سربندی: طایفه سربندی نیز از تیره های مختلف تشکیل شده است ، که مشهورترین آن ها عبارتند از : هاشم زیی، رستم خانی، شولی بر، کمال خان زهی، محمد حسن خانی، سرداری (همان ، ص 158 ) اين طايفه قبلاً شامل 95 تيره وطايفه بوده است ، كه تيره سرداري ازهمه بزرگ تر بوده ورياست كل طايفه راداشته است ، وطايفه هاي محمدحسن خاني ، كمال خان زئي ، سلطاني ، و غلامي يا مقصودي هم وا بسته به اين طايفه بوده اند (كرماني ، ص 62 )
ساختارسياسي: سربندي ها هرچندحداقل درسيستان بيشترروستانشين بوده اند، وازطريق ملك داري وكشاورزي امرارمعاش مي كرده اند ، اما ساختاراجتماعي وسياسي دوران ايلي راحفظ كرده اند ، و مثل هرايل وطايفه ديگر قائل به نیای مشترک هستند . ودر رأس هر یک ازواحدها ي اجتماعي مذكور شخصی به عنوان ريش سفيد ، كدخدا ورئیس وجود دارد ، كه درتوزيع وتجميع قدرت اعمال نظر مي كند ، و دررأس طايفه يك نفربه عنوان سردارقراردارد . قدرت سردار از طریق کدخدا به رؤسای تیره و از آن طریق به رؤسای شلوار توزیع می شود .
ابوابجمعی سردار: دردوره اي كه سرداران مصدرقدرت بودند ، جز کدخدا و رئیس تیره که در واقع توزیع کننده قدرت سردار بودند، هر سردار افرادی را نیز به صورت خدمتگذار در اختیار داشت ، که در هر کار اعوان و انصار ا و بودند.انتخاب این افراد از پائین به بالا بود ، به این طریق که سردار هرگاه فردی را برای منظور خاص نیاز داشت ، با کدخدا در میان می گذاشت، کدخدا به رؤسای تیره و آنان نیز به رؤسای «شلوار» منعکس می نمودند. که گروه اخیر زبده ترین افراد را برای سردار انتخاب نموده به نزد او می فرستادند.سردار افراد را به عناوین مختلف به خدمت می گرفت، مشاغل خدماتی سردار را افراد زیر تشکیل می دادند :
1- میرزا







: وی شخص با سوادی بود که امور نویسندگی را بر عهده داشت.
2- پیک : که امور نامه رسانی بر عهده او بود، پیک ها معمولاً از بین افرادی انتخاب می شدند که قدرت پرداخت مالیات را نداشتند ، و این کار در ازاء معافیت از پرداخت مالیات انجام می دادند. و معمولاً افرادی تندرو بودند که می توانستند ، مسافات زیادی را پیاده و با سرعت بدوند ، تا در مدت زمان کوتاهی پیام یا نامه سردار را به مقصد برسانند. یا اینکه جمازه سواران خوبی بودند ، و شتر تندرو در اختیار داشتند . ا لبته پیک ملزم نبود ، که دائم در خدمت سردار باشد، بلکه هر موقع وجودش لازم بود احضار می شد.
3- میر شکار: ورزیده ترین شکارچیان به این سمت انتخاب می شدند، میر شکار موظف بود ، که هرگاه سردار قصد شکار داشت ، همه شکارچیان طایفه را جمع کند ، تا برای سردار جرگه کنند، یعنی که شکار را در محاصره بگیرند ، و آن را در تیررس سردار قرار دهند .
4- میرآخور یا مهتر که کار تربیت و سرپرستی اسب های سردار را بر عهده داشت .
5- غلام و کنیز: هر سردار به نسبت قدرت و ثروت خود عده زیادی غلام و کنیز در خدمت داشت ، و این مربوط به زمانی است ، که خرید و فروش برده در سیستان و بلوچستان معمول بود ،که سردار یا آن ها را از دلالان خریداری می کرد، و یا اینکه در جنگ های طایفه ای به اسارت می گرفت ، که در این صورت اصطلاح «بندی» به آن ها اطلاق می شد . از آنجا که تعداد غلام و کنیز نمایانگر تشخص و قدرت سردار بود ، هر سرداری می کوشید ، هر چه بیشتر غلام و کنیز داشته باشد .
6- نوکران: نوکران ضمن اینکه نقش محافظ سردار را ایفا می كردند، برای هر نوع خدمتی گوش به فرمان بودند. این گروه بخصوص «پیک مرگ» محسوب می شدند ، و سردار هر کس را می خواست نابود کند ، به این گروه رجوع می کرد. نوکران خود رئیس داشتند ، که به او «سرنوکر» می گفتند. گرچه این گروه بر عکس بردگان (غلام و کنیز) در ازاء کار خود مزد می گرفتند ، و حتی اگر مایل بودند می توانستند ، خدمت سردار را ترک گویند ، اما اگر از این آزادی استفاده می كردند ، سردار به هر وسیله که بود ، آن ها را گوشمالی می داد . وشخص ديگري جرأت ارجاع كاربه آن ها رانداشت .
7- سواران : هر سردار عده ای سوار و تفنگچی در اختیار داشت،که در حکم سپاهیان او بودند، مرکب سواران اسب و شتر بود . به سوارانی که شتر داشتند «جمازه سوار» می گفتند . از بین این گروه ردیابانی بودند ، که مهارت چشم گیری در ردیابی داشتند ، و در هنگام جنگ دشمنان را ردیابی می کردند . سواران در مواقع عادی ضمن اینکه وظیفه برقراری نظم را بر عهده داشتند ، به کارهای معمولی خود (اعم از دامداری یا کشاورزی) مشغول بودند ، وتنها در موقع نیاز بسیج می شدند. این گروه مزدبگیر بودند ، و سردار مقداری زمین را به آن ها واگذار می کرد ، تا در آن برای خودشان کشاورزی کنند. جز این اگر در جنگ ها غنایمی به دست می آوردند ،"پنجک"(pancak


)يعني يك پنجم آن را به سردار می دادند ، و بقیه را بین خود تقسیم می كردند .
8- نوازندگان و رامشگران : هر سردار عده کثیری نوازنده و خواننده و رقصنده در اختیار داشت ، که در مواقع سیورسات و میهمانی ها سردار و میهمانان او را سرگرم می کردند. این عده معمولاً از طایفه چلی ها (کولی ها)، بودند ( جانب اللهي ، 1362 ، ص 132- 130 )
منابع درآمد سردار : سرداران منابع درآمد متعددی داشتند ، که اهم آن ها به قرار زیر بود :
1- ماليات: سرداران از تمام گروه هاي اجتماعي (و با ضوابطي خاص ماليات مي گرفتند، كه بخشي از آن را در زماني كه تابع دولت مركزي بودند ، عيناً يا مابه ازاء آن را به مركز مي فرستادند. در غير اينصورت همه ماليات را خود تصاحب مي كردند) در صورت اول گاه به جاي ماليات عده‌اي سوار به خدمت دولت اعزام مي داشتند. شيوه اخذ ماليات از اقشار مختلف به شرح زير بود :
الف - دامداران براي هر دام در ازاء استفاده از مراتع اسماً بايد 2 ريال مي پرداختند كه سردار بنا به ميل خود كمتر يا بيشتر مي گرفت. مضافاً هر دامدار موظف بود ، از هر صد گوسفند يك گوسفند را به سردار بدهد ، و لبنيات و روغن مورد مصرف سردار نيز توسط دامداران تأمين مي شد .
ب - صيادان درياچه هامون كه از طريق صيدماهي و پرندگان دريائي اعاشه مي كردند ، از هر ده صيد يك تا 3 عدد را بايد به سردار مي دادند ، و چون يكي از اقلام درآمد آن ها پر پرندگان بود ( نك . ه.د . صياد ) از اين پر نيز در حد نياز به سردار داده مي شد .
ج -كشاورزان به دو دسته تقسيم مي شدند، گروهي كه صرفاً در زمين هاي متعلق به سردار كار مي كردند ، ورابطه ارباب رعيتي بر آن ها حاكم بود ، و فقط صاحب يك سوم يا دو پنجم از محصول توليداتي خود بودند ، كه البته دستمزد 8 تا 10 نفر ديگر از صاحبان مشاغل خدماتي مثل آهنگر، نجار، دشتبان، كدخدا، ميرشكار، سلماني و نظاير آن عملا از سهم كشاورزان كم مي شد ( نك . فرهنگ مردم سيستان ) گروه ديگر كشاورزا ني بودند ، كه درزمين هاي خالصه كارمي كردند ( نك .ساختاراقتصادي)
د - پنجك : قبل از استقرار نظم و تسلط دولت در سيستان، اين منطقه دائماً درگير جنگ هاي طايفه اي بوده است . در پيروزي هايي كه در اين جنگ ها به دست مي آمد ، غنايمي حاصل مي شد كه يك پنجم آن به سردار يا رئيس طايفه مي رسيد (همان ، ص 132 )
هـ - از اين گذشته سرداران يا رؤساي طايفه خود از زمين داران بزرگ بودند ، به عنوان مثال طبق يادداشتي كه از سال 1273 هـ. باقي مانده است ، سردار عليخان سرابندي مالك 18 روستا بوده است
(پطروشفسكي ، ص 549 )
ساختاراقتصادي: سرابندي بعدازاستقراردردامنه كوه لخشك چندرشته قنات جاري كرده شروع به زراعت كردند ، ولي بيشتر به دامداري اشتغال داشتند ، ييلاق وقشلاق آن ها هم خوب بود ، چون كوه لخشك باسيستان هم خاك است ، مردم اين طايفه بااهل سيستان بناي معامله ومراوده راگذاشتند ، وبه تدريج به داخل سيستان انتقال يافتند (كرماني ، ص 62-61 )درزمان ناصرا لدين شاه بادسيسهمیرعلم خان حاكم قائناتاراضي سيستان«خالصه» شناخته شد(لمتون ، ص 435 ونك . فرهنگ مردم سيستان ) وازآن پساملاك سيستان راساليانه درازاي دريافت يك سوم ازمحصول يامقدارمعيني غلات وغيره به سردارها ، كدخداها وافرادمتنفذ محلي واگذارمي كردند ( ضیاء توانا ، ص 332 )مثلاً علیخان سربندی 18روستا دراختيارداشته است (پطروشفسكي ، ص 549 ) افرادمزبوركشاورزان رادر گروه ها و واحدهاي زراعي 6 يا 7 نفری کشاورز تحت عنوان «پاگو» (= پاگاو) ( نك . فرهنگ مردم سيستان ) سازمان مي دادند ، هر"پاگو" 24 هکتار یا یک تیول زمین در اختیار داشت ( تيت ، 1362 ، ص 274 ونك . فرهنگ مردم سيستان) برای هر یک از پنج ناحیه آبیاری (نظام آبیاری سیستان به پنج ناحیه تقسیم می شده که حدود این نواحی را نهرها یا رودهای مهم تعیین می کردند) نيزیک میراب برای نظارت بر این امور از طرف حاکم تعیین می شد. این میراب ها از اقشار بالای جامعه یعنی افراد با نفوذ سیستان بودند(توانا ،ص 338 ) مهمترين ميراب ها ي سيستان سردارپردل خان سربندي بود ، كه مسؤل تعمير وساختن بندسيستان نيزبود ( ح همان جا )
مذهب: سربندي ها مسلمان وشيعه اثني عشري هستند
زبان وجمعيت: سربندي ها زبان خاصي ندارند ، وباهمان لهجه سيستاني تكلم مي كنند ، آمار مستقلي نيز ازجمعيت آن ها وجودندارد ، جزآمارهائي كه به طورپراكنده درمنابع مختلف آمده است ، مثل صفويه به قدرهفت هشت هزارخانوارازاين طايفه راازسيرآخوربه سيستان كوچانيد (كرماني ، ص 61 ) يانادرشاه عده اي از سربندي ها را كه در حدود سه هزار خانوار بودند ، به سيستان فرستاد ( سايكس 1336 ، ص374 )يا آمارهاي اوليه اي كه ازتيره هاي اصلي دردست است ، مثلاًسرداري دويست خانوار، تيرهمحمدحسن چهل خانوار ، كمال خان زئي شصت خانوار، تيرهسلطاني 42 خانوار،غلامي يا مقصودي 53 خانوار ( كرماني ، ص 62 ) براساس منابع موجودجمعيت سربندي 3000 خانوار ومركز آن ها دولت آباد بوده است ( مصاحب ، ص 1282 )
فرهنگ معنوي: فرهنگ اين طايفه وجه مشخصه اي جزآنچه درفرهنگ مردم سيستان آمده ندارد
پيشينه تاريخي: كرزن كه به غلط سربندي رابلوچ دانسته است ، مي نويسد : تيمور سربندي ها را از سيستان به همدان انتقال داد ، ولي نادر شاه وشاهرخ آن ها را برگردانيد (كرزن ، ج1 حص 309 ) به نظر سايكس سربندي ها ساكنين قديمي سيستان بوده اند . تيمور لنگ آن ها را به بروجرد كوچ داد ولي نادرشاه دوباره آن ها را به وطن خود بازگردانيد ( سايكس ، 1335 : ج2 569 ) وي در جاي ديگر مي نويسد : سربندي ها يعني مقتدرترين ايلات اين ناحيه منسوب به ايل براهويي مي باشند، تيمور اين طايفه را قلع و قمع نمود ، و معدودي را كه باقي مانده بودند ، به بروجرد كوچ داد ، و نادرشاه نيز بعدها عده اي از سربندي ها را كه در حدود سه هزار خانوار بودند ، به سيستان فرستاد ( سايكس ، 1336 ، ص 374 ) تيت كه درسال هاي 5-1903 ميلادي (23- 1321 ش . ) درسيستان بوده است ، مي نويسد : سربندی ها 300 سال قبل به سیستان آمده اند ( تيت ، 1362 ، ص 214 ) «در اين ترديد نيست كه آن ها يك وقتي از قسمت هاي غربي ايران به سيستان آمده اند . از همدان، گلپايگان، از شيراز و تقريباً اين واقعه نيز در اين زمان هاي اخير بوده كه ميرخان سربندي و هاشم خان شاهرخي داراي نام و نشان شدند» ( محمود ، ص50 ) علت كوچ آن ها هم به سيستان اين بوده است كه :درشسصدسال قبل درسربندسيرآخور ( حوالي اراك امروزي ) ميان خودطايفه وخوانين كدورت ونزاعي واقع شده چندنفراز خان زاده ها به طورقهرطايفه خودراازسربندبه طرف كرمان حركت داده ، دربم ونرماشير سكني وازآن جابه كوه لخشك وبعدازچندي كه دوستي بامردم سيستان پيداكرده درسمت جنوب سيستان درترقووكاخ گلشن زرنگارمنزل گرفته پس ازمدتي با رئيس سيستان وصلت مي نمايند ، ورئيس فوت مي شود ، چون اولادرئيس همان يك دختربوده است ، رياست كل ملك جنوب سيستان به آن ها مي رسد ، مي فرستند اقوام خودرا ازسربند به سيستان مي برند ، قول ديگر علت اين كوچ را ظلم وبي حيائي حكام كه هميشه آن ها را تاخت وتازمي كردند ، مي داند ، قولي ديگركه صحيح تروبه نظردرست مي آيد ، ورؤساي خودآن ها هم به اين قول بيشترصحه مي گذارند ، اين است كه درسنه 990 ق . سلاطين صفويه ازبابت تاخت وتازطايفه بلوچيه كه همه ايام دوركرمان ويزد واصفهان وغيره را مي چاپيدند ، ومردم راآسوده نمي گذاشتند ، به قدرهفت هشت هزارنفرخانوارازاين طايفه راازسربند سيرآخور به سمت كرمان كوچانيده يك نفرازخوانين آن هارا لقب سرداري مي دهد ، وحاكم بم ونرماشير مي كند ، وهفتادراه بلوچيه را به ايشان مي سپاردپس ازآن كه آب درياي زره پس رفته درسنه 1135 اول بناي آبادي سه كوهه راوبعدچلنگ وتوابع آن راگذاشته به روي هم هشتادوسه پارچه دهات ومزرعه درسيستان آبادكردند (كرماني ، ص 62-61 )
جنگ سربندي ها با نادر: در فاصله زماني استقرار سربندي ها در سيستان تا زمان روي كار آمدن نادر نقش آن هادر سيستان مشخص نيست . در آن زمان سيستان ملوك الطوايفي بود ، و خاندان كياني كه خود را از اعقاب كيانيان و صفاريان مي دانستند ، در سيستان حكومت داشتند ( محمود : 990 ) گرچه بسياري ازمنابع انتقال سربندي به سيستان را ازجانب نادردانسته اند ( از جمله دائره ا لمعارف فارسی ج 1 ص 1282 و دائره ا لمعارف اسلامی ج 11 ص 291 ونيز سايكس وكرزن كه دربالا ذكرشد ) ولي به طوري كه تاريخ شفاهي اين طايفه نشان مي دهد ، انتقال سربندي ها به سيستان توسط نادرشاه حقيقت ندارد ، زيرا سربندي ها قبل از نادر هم در سيستان مقيم و صاحب قدرت بوده اند ، وحتي وقتي درسال 1150 نادر براي تسخيرقندهاراقدام كرد ، زماني كه براي انتظام اموربه سيستان رفت ، رئيس وبزرگ طايفه سربندي ميرقنبرخان بود ، نادرشاه اوراباخودبه قندهار برد ، ميرقنبرخان درگرفتن قندهار خدمت نموده اعتباري درحضورنادرشاه پيداكرد ، پس ازآن همه جا نادرشاه ميرقنبرخان رادرركاب خودنگاه داشت ، تازماني كه نادرشاه به خراسان آمد ، ازميرقنبرخان خواست كه دوازده هزارخروارجنس باركرده ازسيستان به كلات ببرد ، ميرقنبرعرض كرد ، به قدربيست هزارخروارجنس مي توانم بدهم ، ولي ازبابت حمل به خراسان مال ندارم ، نادرشاه گفت : حكومت سيستان رابه توداده ايم ، تمام رعيت سيستان مال دارمي باشند ، از ايشان مال بگيريد ، عذرآورد ، كه اين نوع حكومت ظلم است ، بنده ازعهده برنمي آيم ، نادرشاه درغضب شد ، واوراكوركرد ، به كلانترسيستان كه درركاب بود ، حكم نمود او نيز عذرآورد ، او راهم كوركرد ، حكومت سيستان رابه فتحعلي خان كياني كه درركاب بود ، داد ميرقنبرخان دوپسر به نام هاي اميرغلام شاه خان ، و اميركوچك خان داشت ، وقتي اين دو خبر كور كردن پدرراشنيدند ، ياغي شدند ، خبرياغي گري ايشان به نادررسيد ، عليقلي خان پسرابراهيم خان ظهيرالدوله كه پسربرادرش بود ، با فتحعلي خان كه حاكم سيستان بود ، بالشكرزيادي به جهت خرابي سيستان مأمورنمود ، خبرآمدن لشكربه سيستان رسيد ، اميركوچك خان واميرغلام شاه خان طايفه وجمعيت خودراباتهيه وآذوقه زيادي برداشته به كوه خواجه كه وسط سيستان ومكان مستحكمي بود رفتند اطراف كوه راازبالا سنگرنمودند ، علي قلي خان باقشون واردسيستان شد ، اكثردهات را قتل وغارت نمود ودرسمت مغرب كوه خواجه گنبد وعمارتي به جهت خودساخت ، و مدت چهارده ماه كوه خواجه را در محاصره نگه داشت ، چون دركوه خواجه آب نيست ، اكثرشب هااميركوچك خان باجمعيت ازكوه پائين آمده ازيك سمت اردو خارج وبامشك آب برداشته به كوه مي بردند ، عاقبت علي قلي خان به طورمهرباني پيش آمده مهربانانه بااميركوچك خان ملاقات نمود ، چندنفري گروي گرفته وبااميركوچك خان تعهدنمود ، كه هرگاه بعدازنادرشاه پادشاه شود ، حكومت كرمان رابه او بدهد ، علي قليخان كه ازسيستان مراجعت كرد ، دربين راه خبركشته شدن نادرشاه راشنيد ، گروگان هاي سيستاني رارها كرد ، وفرمان حكومت كرمان رابه جهت اميركوچك خان فرستاد ، اميركوچك خان تمام دهات وملك سيستان رابين اقوام خودتقسيم كرد ، وبه كرمان رفت ، ولي درآن جابه قتل رسيد عادلشاه فرمان حكومت كرمان رابه اميرغلام شا ه خان داد ، اوهم درآن جا به قتل رسيد ، ( كرماني ، ص 66- 65 ) محمد کاظم می نویسد : جمعی از طایفه آن ولایت مبلغ کلی از مال دیوان را حیف و میل کرده بودند ، نادر محصلان غلیط و شدید فرستاد ، که آن مال را که یکصد و هفتاد الف بود ، وصول نماید، اما بیست الف وصول و بقیه در عهده تعویق افتاد، محصلان این مراتب را به نادر اطلاع دادند، نادر دستور داد ،که فتحعلیخان (کیانی) بیگلربیگی و امیر کوچک و میر رستم و چند نفر دیگر که صاحب اختیار آن ملک بودند ، به عنوان گروگان به حضور بیایند ، تا باقی وجه وصول گردد. سرکردگان مذکور ازین فرمان دچار هراس شدند ، و با هم پیمان بستند ، که سر از اطاعت نادر بتابند ، و در ذی الحجه 1159 طبل یاغی گری زدند . فتحعلیخان کیانی در درگیری با فرستاده نادر شکست خورد ، و اسیر شد ، امامیر کوچک به اتفاق رستم خان در قلعه کوه خواجه پناه گرفتند، نادر برادر زاده خود علی قلیخان را برای جنگ با امیر کوچک فرستاد، ولی علی قلیخان که خود رنجشی از نادر داشت ، به طور جدی با ا میر کوچک نجنگید، تا اینکه نادر نسبت به او بدگمان شد ، و طهماسب خان جلایر را به سیستان فرستاد و پنهانی به او دستور داد ، چنانچه خیانت علی قلیخان بر او مسلم شد، وی را به قتل رساند. ولی علی قلیخان پیش دستی كرده طهماسب خان را مسموم کرد ، و با امیر کوچک خان از در اتحاد در آمد . تا اینکه نادر در سال بعد به قتل رسید ، و علی قلیخان بنام عادلشاه خود را جانشین او اعلام کرد ( از ص 488 تا 501 ج 3 ) بعداز امیر کوچک خان پسرش غلام شاه خان رئیس طایفه سربندی می شود ، وی با طایفه رئیسی ها به جنگ می پردازد، مرکز این طایفه در حرمک بود ، و علت درگیری این بود ،که امیر غلام شاه رئیس سربندی ها دختر شاهرستم را که رئیس طایفه رئیسی ها بود ، برای پسرش خواستگاری کرد ، ولی شاهرستم به این کار راضی نبود، ولي چون قدرت مخالفت نداشت ، به ناچار به این ازدواج تن در داد، اما خودش در عروسی شرکت نکرد ، و به نوکران خود نیز دستور داد ، سگ ها را هم ببندند ، كه استخوان مهمانی را نخورند . کنایه از این که حتی استخوان گوسفندانی که برای این میهمانی کشته اید ، لایق سگ های ما نیست چه رسد به اینکه داماد در شأن ما باشد . این موضوع به امیر غلام شاه گران آمد ، و تصمیم گرفت شاهرستم را گوشمالی دهد . لذا بعد از پایان مراسم عروسی و انتقال عروس به حرمک ناگهان به قلعه رئیسی ها برگشته به آن ها حمله کرد، در این حمله شاهرستم کشته شد ، و رئیسی ها متواری شدند، اما به انتقام این شکست سد کمال خان را که آب به قلعه محل اقامت سربندی ها می رسانید ، به کلی ویران کردند ( خواندميرتخریب سد كمال خان را به تیمور نسبت می دهد. ص 436 ) سربندی ها چون نتوانستند ، سد را تعمیر کنند، به ناچار از آن منطقه کوچ کرده به لوتک آمدند، در لوتک دو تیره از آن ها به سرپرستی هاشم زهی و شولی بر جدا شدند.سربندی ها پس از انتقال به لوتک از ورمال تا علی آباد (حدود چهار فرسخ) چادر زدند. از این زمان شروع به ساختن آبادی هایی برای خود کردند . نخستین آبادی را در منطقه پشت دشت ساختند. پشت دشت باتلاق هایی بود ، در کنار هامون که آن را با خاک پر کردند، سپس سه کوهه را ساختند. سه کوهه نیز سه تپه ای بود ، در وسط آب که دهانه آن را بستند ، و آنجا را آباد کردند . اوضاع ایران آشفته و منطقه سیستان دور از دسترس است، لذا شرایط برای طایفه ای که اکنون به قول راوی چهار فرسخ طول اردوگاه اوست مساعد می باشد. طول مسافتی که اشغال نموده اند نشانه ای از انبوه جمعیت و تعداد آن هاست ، گرچه احتمالا به منظور تصرف هر چه بیشتر زمین و اشغال منطقه بطور پراکنده در این ناحیه مستقر شده اند ، ولی بی شک سران طایفه موقعیت را برای استحکام پایه های قدرت خود مساعد یافته اند.داشتن زمین به عنوان پشتوانه قدرت مالی و ازدواج با خانواده خوانین (مثل رئیسی ها) از تمهیداتی است که زمینه را برای کسب قدرت آماده می سازد طایفه سربندی پس از استقرار در این منطقه زندگی خانه به دوشی را رها نموده به زندگی کشاروزی رو می آورد. ولی از همان ابتدا با رقابت طوایف بومی یا مهاجران دیگر مواجه می شود ، و هر از چند گاه با طایفه ای پیمان اتحاد می بندد ، و با طایفه ای دیگر به مخالفت بر می خیزد ، و معتبرترین متحدین این طایفه دو طایفه براهویی و شهرکی یا شاهرخی بوده اند. بعد از غلام شاه خان ، محمد رضا خان اول پسر اميركوچك خان در رأس طایفه قرارگرفت . وی در حقیقت پایه گذار قدرت سربندی هاست. او دولت آباد را ساخت و از سه کوهه به دولت آباد نقل مکان کرد ، و آنجا را مرکز خود قرار داد ، هم اوست که ملک جلال الدین آخرین بازمانده ملوک کیانی را از میان بر می دارد. علت این تصمیم هم این بوده است ، که آن زمان اسکل و بنجار مقر حکومت کیانیان بود. هر سال ایام عید نوروز تمام سران ایل برای عرض تبریک و تقديم هدایا نزد حاکم می رفتند، سردار محمد رضا خان نیز به همین منظور با جمعی از ریش سفیدان طایفه به حضور ملک رفت، اما ملک از او استقبال خوبی نکرد ، سردار محمد رضا خان از این شیوه استقبال رنجید ، و از همان جا برگشت ، و بلافاصله به اردوی ملک جلال الدین حمله کرد ، واموال آن ها را به سرقت برد ، و او را از سیستان بیرون کرد ، این امر موجب درگیری او با شاه کامران (شاه افغان) شد ، زيراخواهر جلال الدین همسر کامران بود ، لذا وي از حامیان ملک جلال ا لدین محسوب مي شد ، اما قبل از وقوع جنگ محمد رضا خان فوت کرد ، و پسرش سردار امیر خان جای او را گرفت ، و در جنگ با شاه افغان ظاهراً هیچکدام به پیروزی نهایی نرسیدند ، و تنها در زمان جانشین امیرخان، محمدرضاخان دوم بود که شاه کامران تا قلعه دشتک پیشروی کرد، شاه کامران با 60 هزار سپاه و توپ رو به سیستان حرکت کرد. سیستانی ها چون سپاه شاه توپ داشت به سه کوهه عقب نشینی کردند ، و شاه کامران بدون مقاومت به قلعه دشتک آمد (این قلعه جزو بخش شهرکی است) در آنجا چادر زد. در نظر داشت که سه کوهه را به توپ ببندد . سردار محمدرضا خان داوطلب خواست و 15 هزار سپاه، 5 هزار سواره و 5 هزار پیاده آماده کرد و به سپاه شاه شبیخون زد و آن ها را درهم شکست . تا تپه مچه‌تکMačatak


آن ها را تعقیب کرد ، و برگشت . شاه كامران وزیر خوديارمحمد خان را با فرزند خودش به سه کوهه فرستاد ، وتقاضای صلح کرد. مردم آن ها را گرو نگهداشتند ، و سردار محمدرضا خان با هزار سوار نزد شاه کامران رفت ، و با هم عهدو پیمان بستند که افغان ها به سیستان حمله نکنند ، و سیستانی ها نیز متعرض افغانی ها نشوند ، و اگر دشمن خارجی به آن ها حمله کرد، طرفین به یاری یکدیگر بیایند ، وبراي مودت خون بندی( نك. فرهنگ مردم سيستان ) كردند ، شاه كامران دختر خود را به پسر محمدرضا خان داد ، و دختر محمدرضاخان را برای یارمحمدخان وزیر خود عقد بست (جانب اللهي ، 1362 ، ص 156) بنا به روايت ديگر محمدرضاخان به اتفاق هاشم خان که از سران طایفه شهرکی بود، جلال ا لدین را از سیستان بیرون کرد. ملک به پادشاه افغان (شاه کامران یا کهندل خان) پناهنده شد، ، با اینکه او طرف توجه شاه کامران بود ، این دفعه ثانی بود ، که جلال الدین از سیستان اخراج مي شد. دفعه اول کامران به سیستان حمله کرد ، و جلال الدین کیانی را در آنجا برقرار نمود ، ولي این باراين واقعه مصادف شد با محاصره هرات از طرف محمد شاه 1254 هـ (1837م) ودیگر نشد ، کمکی به سیستان برسد. محمدرضا و هاشم خان و بلوچ ها متصرفات کیانیان را بین خودشان قسمت کردند ( محمود ، ص 994 و تيت ، 1364 ، ص 177) گلداسمید معتقد است که در این جنگ ها شاه کامران برنده اصلی بوده است ، و شاه افغان درواقع برای نشان دادن قدرت خود دختر محمدرضاخان را برای پسر وزیرش یار محمد خان عقد بست ، و از محمدرضا خان سند فرمانبرداری گرفت ، واین قرارداد مربوط به سال 1260 هجری است (همان ، ص 991 و 983) پس از مرگ محمدرضاخان بین سردار علیخان و لطفعلی خان بر سر جانشینی او اختلاف افتاد، در این درگیری شا ه کامران حاکم هرات طرفدار لطفعلی خان بود ، ولی کهندل خان حاکم قندهار طرف علیخان را گرفت ، و لطفعلي بدست عمویش گرفتار و کور شد ، و سردار احمد خان از جانب برادر کهندل خان او را در سه کوهه برقرار نمود (محمود، ص 994 ) سردار علیخان که گویا در این زمان کفۀ قدرت ایران را سنگین تر تشخیص داده است ، و نزدیک شدن به دربار ایران را به نفع خود دیده است ، سران قوم را دور خود جمع مي کند ، و می گوید که سیستان منطقه ای نیست ، که بتوانیم برای آن ادعای استقلال کنیم ، و نیز نمی خواهیم تسلیم افغان ها شویم
(برای مطالعه ادامه مقاله می توانید فایل پیوست را دانلود کنید)
پیوست‌ها
sarbandi-سربندي.doc
سربندي
(139 KiB) 189 مرتبه دانلود شده
((موج ها را کسی به صف کرده ست
موج ها ياغيان دريايند
باز دريا دوباره کف کرده ست))
سه کایی از پیام سیستانی
اگه لاگین هستی کلیک کردن بر روی دکمه ی "ارسال تقدیر" (همین زیر) هیچ کاری نداره ;) زودباش کلیک کن دیگه ... :D
hawashi
★★★ نورچشمی ★★★
★★★ نورچشمی ★★★
پست: 54
تاریخ عضویت: جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۹۰, ۴:۴۸ ب.ظ
جنسیت: مرد
معرفی بیشتر: حواشی ،ساکن شهر زاهدان ،مسئول انجمن اهل قلم وعضو شعر وادب زاهدان ، کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ودر زمینه شعر کلاسیک وشعر طنز قلم می زنم .
محل اقامت: زاهدان

Re: طایفه سربندی (محمدسعيدجانب اللهي)

پست خوانده نشده توسط hawashi »

استفاده بردم استاد .
موفق باشيد.
matashfaraz
★★★ نورچشمی ★★★
★★★ نورچشمی ★★★
پست: 55
تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۰, ۸:۱۵ ب.ظ
محل اقامت: نروژ

Re: طایفه سربندی (محمدسعيدجانب اللهي)

پست خوانده نشده توسط matashfaraz »

دوستان خوبم سپاس گزارم از همه ی شما عزیزان که این اطلاعات مفید و خوب را در اختیار دیگر دوستان تان نیز قرار می دهید.


پیروز باشید.
با احترام:معصومه
آواتار کاربر
SevenSea
°°° تازه وارد °°°
°°° تازه وارد °°°
پست: 4
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۶ شهریور ۱۳۹۰, ۵:۳۴ ق.ظ
محل اقامت: Bandar Abbas City
تماس:

Re: طایفه سربندی (محمدسعيدجانب اللهي)

پست خوانده نشده توسط SevenSea »

احسنت بر شما دوست عزیز.ما بندرعباسی شده ایم ولی به حوت می رسیم دنبال کتابی هستم قدیمی بنام تاریخ بلوچستان نوشته شخصی هندی بنام هوت رام بسال 1973 م 1352ه.ش غالب کتاب بزبان اردو و قسمتی از آن بزبان پارسی می باشد.از سروران کسی اگر جایی برای فروش این کتاب را سراغ دارند تقاضا دارم این حقیر را آگاه نمایند.جزاکم الله خیراً کثیرا.
هر چه تو را به یاد من آورد زیباست.
ارسال پست

بازگشت به “نسب شناسی اقوام سیستانی”