ساختارسياسي: نظام سياسي عشايرريگي متكي به نظام خويشاوندي است ، در رأس هر تيره ريش سفيد ودر رأس هر طايفه سردار قراردارد ، كه مسؤل حفظ جان ومال و ضامن بقا و اعتبار طايفه است ، و ريش سفيدان تيرهها مشاوران و مددكاران او هستند ، سرداران ازنسل شخصي به نام "نتو" هستند ، بنابراين ازتيره نتوزئي محسوب مي شوند ، واينان قائل به حكومت نسبياند ، وخود را از ساير تيره ها برتر مي دانند ، به طوري كه نمودارخويشاوندي آن ها نشان مي دهد ، از قديم ازدواج درون گروهي داشتهاند ، و با طوايف و تيره هاي ديگرمگردرمواردا ضطراري ومصلحتي ازدواج نكرده اند ، مرادخان وقتي به لاديز آمد، بادخترميربلوچ ازدواج كرد كه خودازتيره نتوزئي بود، فرزنداو ابراهيم خان نيزبادخترميررضاپسرميربلوچ ازدواج كرد پسراوغلامعلي خان نيز بادخترغلام شاه كه اونيز ميربلوچ زئي بود ، ازدواج كرد ، سردار بعدي محمدرضاخان بادختر مولاداد نوه مرادخان وصلت كرد ، و پسراو تاج محمدخان دخترنواب خان راكه نوه غلام عليخان بود بهزني گرفت ، وازآن پس اين روند ادامه داشته است ، البته ريگي ها تنها طايفه اي هستند كه در رده هاي بالا از قديم با كردها نيز ازدواج كردهاند ، مثلاً ميربولان خواهر زاده ميرزاخان كرد بوده است
ميربلوچ زئي نيز يكي ازتيره هاي كرداست ( يادداشت هاي مؤلف) ولي با آنكه باكردها خويشاوندبودهاند ، گاه اختلافاتي بين آن ها بروز مي كرد كه منجربه به قتل وكشتارمي شد ، ودرنهايت كار به خونبست مي كشيد ، و اقدام به ازدواج هاي به اصطلاح "خوني " مي كردند
ميربلوچ زئي نيز يكي ازتيره هاي كرداست ( يادداشت هاي مؤلف) ولي با آنكه باكردها خويشاوندبودهاند ، گاه اختلافاتي بين آن ها بروز مي كرد كه منجربه به قتل وكشتارمي شد ، ودرنهايت كار به خونبست مي كشيد ، و اقدام به ازدواج هاي به اصطلاح "خوني " مي كردند
طبق سندموجوددرجريان يك درگيري بين طايفه كرد و ريگي ميرزاخان سرداركرد برادرميربولان سردار ريگي ها را مي كشد ، پس ازآشتي وبرقراري "خون بست" ميرزاخان متعهد ميشودكه خواهر خود را به ازدواج پسر ميربولان يعني ميراحمد در آورد ، ولي بعدها بامخالفت جانشين او ميردولت خان قرار مي گيرد ، اين مخالفت البته به علت ننگ خوني بودن ازدواج است ، و ربطي به مسایل پايگاه ومنزلت اجتماعي ندارد ، به هرحال ميراحمدخان براي دادخواهي به دربار كريم خان زند پناه ميبرد ، وبه فرمان او به وصال دوست ميرسد ( جانباللهي 1375 ، ص 67) محمدرضا خان نيز با دخترسعيدخان كرد وصلت كرد ، وقتي ابوالفتح خان هفت نفر از اعضاي خانوادهی سعيد خان ازجمله سه پسرش را اعدام كرد ، بيوه هاي آنان فقط حاضرشدندكه با نتوزیيها ازدواج كنند كه عروس اومريم خانم با محمدرضا خان ازدواج كرد ، بااين ترتيب محمدرضا خان هم با دخترسعيدخان وهم باعروس بيوه او ازدواج كرد ، بااين حال استثنائاتي وجوددارد ، و درچندمورد باانگيزه ودلایل مختلف ازدواج هایي خارج ازاين چارچوب صورت گرفته است مثلاً نورمحمدخان پسر غلامعليخان به طمع مال دختر خود را به شيردل خان سردار نارویي داده است ميگويند وقتي شيردل ازدختر نورمحمد خواستگاري كرد ، نورمحمدگفت اگر همه شتراني كه همراه داري با آنچه بارشان است ، به من بدهي دخترم را به تو ميدهم ، شيردل 15 جمازه سوار همراه داشت همه را پيش كش كرد ، نورمحمد دخترش را به او داد ، ولي مورد غضب پدر قرار گرفت ، سردار غلام عليخان وقتي قضيه راشنيد پسرش را ازخودراند ، و تادم مرگ از ملاقات با او خودداري كرد ، نورمحمد بعدازمرگ پدرجانشين او شد ، ولي در نزاعي كه بين ياراحمدزیي و كردها در گرفت و نورمحمدخان به ميانجي گري رفت كردها او راكشتند و وانمود كردند كه ياراحمدزیيها او راكشتهاند ، با اين قتل درگيري تازمان تاج محمدخان ادامه يافت ، ودرطول اين سال ها چندين نفر از هردو طرف كشته شدند سرانجام تاج محمدخان سردار ريگي "خون بست "كرد ودختر خود را به عنوان" خون بست" به پسرجيهندخان سردارطايفه ياراحمدزیي داد ، چنين ازدواج هایي گاه طلسم ممنوعيت ازدواج هاي برون گروهي را مي شكند، و باعث ازدواج هاي بعدي ميشود چنان كه سردارمهرالله خان نيز بادختري از طايفه نارویي كه هم ازطريق نورمحمدخان وهم ازطريق ازدواج سعيدخان كرد بانارویي ها فاميل شده بودند ، ازدواج كرد .بنابه قانونمندي موجود درنظام خويشاوندي ريگي ها فرزندي ميتواند جانشين پدرشود ، كه ازطرف پدر و مادر نتوزئي باشد ، به بيان ديگر دراين طايفه مادر تباري حاكم است ، و نسب ازطريق مادرمنتقل مي شود ، مثلاً ابراهيم خان فرزند ديگري به نام "بولاك " داشته است ، كه از همسري غيربلوچ ازساكنين روستایي دردامنهی تفتان معروف به پارسي بوده است ، اين عدم اصالت موجب شد ، كه پس ازمرگ ابراهيم خان برادران بولاك حتي ارثي ازپدربه او ندادند ، اما او بعدها صاحب فرزندي به نام عيدو شد ، كه در اثرلياقت وزيركي توانست يك سنت قومي را درهم شكند وبهطوري كه پائين ترخواهيم گفت ، البته باحمايت انگليسي ها ( زندمقدم ص 142) حتي به رياست طايفهی ريگي هم برسد ، بنابراين دراين مورد هم استثنا وجود دارد ، يعني هرجا منافع طايفه اقتضا كند ، ممكن است به ضوابط و قانونمنديهاي درون ايلي با ديدهی اغماض بنگرند ، ياحتي آن را به بوته فراموشي بسپارند زيرااصل قضيه صيانت و بقا و حفظ منافع حياتي طايفه است ، عيدو باكسب موقعيت ويژه دررأس طايفه قرارگرفت مادام كه مي توانست ، در اعتلاي طايفهاش نقش مهمي ايفاكند ، مسأله ناهم تباري او از يادهارفت ، اما به محض اينكه دوره اش به سررسيد ، و به فارس تبعيد شد ، سران قوم به يادمقام موروثي سرداري و اصالت تبار افتادند ، " يكي از مخالفان خانگي وي سروان حبيبالله ريگي فرزند سردارمحمدرضاخان و برادر سردار تاج محمدخان بود ، سروان ريگي عيدوخان راغاصب مقام سرداري ميدانست ، وي توانست سرتيپ البرز فرمانده جديد تيپ خاش را تحت تأثير قرار دهد، و مداركي دال بر همدستي عيدوخان با انگليسي ها ارائه دهد ، عيدوخان دستگير و به شيراز تبعيدشد ( شه بخش ص 40 ) بعداز تبعيد او سروان حبيب الله به سرداري طايفه انتخاب شد ، ولي شش ماه بعدمقام خود را به مهرالله خان پسر تاج محمدخان واگذار كرد ، وخود براي گذراندن دورهی آموزش نظامي به تهران رفت ( يادداشت مؤلف ازمصاحبه باسردار بشيراحمد نيز نك . زندمقدم ص 549 ) انتقال قدرت نيز موروثي ودرخط پدري است ، ولي اگر از سردار فوت شده فرزند ذكور يا بالغ و لايق باقي نماند ، برادرجانشين او مي شود ، چنان كه درمورد نواب خان و نورمحمد خان و حتي تاج محمدخان اين مسئله مصداق داشته است ، و به علت صغر سن پسربزرگش نصرالله خان اول سرپرستي طايفه شورائي و پس ازمرگ نصرالله خان در نوجواني جريان عيدوخان پيش مي آيد ، و بعدازاو بازبه علت صغرسن پسر ديگرش مهرالله خان برادرش حبيب الله خان جانشين او مي شود از ويژگي هاي حاكميت سرداران درطايفهی ريگي و برخي ديگر از طوايف بلوچ سرحد اين بوده است ، كه برخلاف سرداران مكراني براي تأمين نيازهاي اقتصادي خود رعايا را استثمار نمي كردند ، اصلاً كسي رارعيت خود نمي دانستند ، نظامي كه آن ها در رأس آن قرار داشتند ، بيش از آنچه سياسي باشد يك تشكيلات درون طايفه اي ومبتني برضوابط خويشاوندي بوده است ، بنابراين سردارياخان تشكيلات سياسي و جيره خوار وحقوق بگير نداشته است از محل اندوختهی آباء و اجدادي سفرهی گستردهی نه چندان تشريفاتي مي انداخته وهمه ازنان وماست وياكباب بره اي اگر بوده مي خورده اند و به فرمان سردارگردن مي نهادند ، بخصوص كه در ادارهی امور هم اگر درايتي داشتند ، طرف مشورت قرار مي گرفتند ، كارگزاران سردارنيز افرادبي جيره مواجبي مثل پسران وبرادران وداماد وعموي او وفرزندان ونوادگان آن ها بوده اند تنها ممردرآمدي كه سرداران ازقبل مقام و موقعيت خود داشتند، مددمعاشي بود ، كه بعضا ًازحكام وعوامل دولتي مي گرفته اند كه آن هم مشروط به اطاعت وهمراهي آن ها درتأمين امنيت مرز و جاده هاواحياناً سركوبي ياغيان بوده است ، وريگي ها بخصوص دراين زمينه هميشه تابع قانون بوده اند، وسرداران طايفهی ريگي به پاس همكاري وهمراهي با كارگزاران دولتي به معافيت از پرداخت ماليات ياگرفتن القاب وحقوق ديواني يا تشويق نامه وتقديرنامه ازطرف شاه ترغيب مي شده اند (جانب اللهي ، 1375 ، ص 72 ) طايفهی ريگي يكي ازصلح جوترين طوايف بلوچ بوده ورهبران آن بازيركي ازدرگيري با مسایل قدرت وسياست پرهيزكرده اند، ولذااين طايفه درطول حيات خودحتي زماني كه سرحددچاربحراني ترين شرايط بوده آسيبي نديده است ( همان ص 73 )
مذهب: طايفه ريگي پيرو دين اسلام ومذهب سني حنفي است ، بانظارت و هدايت مولوي ها كه رهبران مذهبي هستند ، به اصول اعتقادي خودعمل مي كنند ، قبلاً زيارت جاهایي داشتند ، مثل قدمگاه حضرت علي ، درلاديز يا چشمه موسي درتمين كه مريداني داشت ، وبعضاً به زيارت آن هاميرفتند ، ولي بامخالفت وممانعت مولوي ها اين اماكن متروك شد ، دربين آن ها گرايشات عرفاني رايج است ، وبخصوص به شيخ قادر گيلاني كه ازاو به عنوان غوث ياد مي كنند ، ارادت خاصي دارند ، بعضي ازآن ها همه ساله به زيارت بايزيد بسطامي وشيخ حسن خرقاني مي روند ( تحقيقات ميداني مؤلف )
زبان وجمعيت: ريگي ها به زبان بلوچي وبالهجه سرحدي تكلم مي كنند (تحقيقات ميداني مؤلف)ريگي ها به دو گروه اسكان يافته وكوچنده تقسيم مي شوند، ازگروه اول آمارتفكيك شدهاي وجودندارد ، قديم ترين آمار ازجمعيت ريگي مربوط به سال 1282 هجري است كه 100خانوار ذكرمي كند ( سرتيپ قايني كتابچه سياحت نامه بلوچستان ، ص 177) جهانباني نير درسال 1338آماري از تيره هاي مختلف ريگي ذكركرده كه درجمع 7545 خانوار ريگي و 1300 خانوارطوايف وابسته به آن ها بوده است(ص 30- 28 ) آباداني ومسكن درسال 1348 ، جمعيت كلي را23000 نفر وجمعيت كوچنده را 15000 نفر ذكركرده است (ص 30 و48) مهرالله خان سردارطايفه درزمان تحقيق ( 1356) جمعيت كل طايفه را 13000 خانوار مي دانست نام برده ازآمارريگي هاي ساكن مناطق ديگر حتي بانام رؤساي طايفه آنان آگاهي داشت ، بنابه گفته او درآن تاريخ صدخانوارريگي نزديك قندهار ، هزارخانوار درچخانسور افغانستان ، هزار خانوار در زابل و دويست خانوار در گنبد قابوس زندگي ميكردند ( يادداشت هاي مؤلف ازمصاحبه بامرحوم سردارمهرالله خان ريگي ) محل زندگي اين طايفه خاش و زاهدان است ، جمعيت كوچندهی آن ها نيز براساس آخرين آمار رسمي درحوزهی خاش 449و درحوزهی زاهدان 845 خانوار است(مركزآمارايران ، نتايج تفصيلي 1377 ص 37 )
پيشينه تاريخي:سرزمين اصلي طايفهی ريگي خاران بوده است ، درزماني كه نادرشاه به هندوستان مي رفت ميربولان رئيس طايفهی ريگي بانادراعلام هم بستگي كرد وبا 60 جمازه سوار درمعيت نادربه هندوستان رفت ، موقع برگشت درراه قندهار يكي ازخوانين آن منطقه به نام پردل خان فوت كرد ، درآن زمان رسم چنين بود ، كه هرگاه بزرگ طايفهاي درجایي فوت مي كرد ، جسداو را براي دفن به محل خودش منتقل ميكردند ، اميربولان ازنادر اجازه خواست تاجسد پردل خان را به قندهارببرد ، نادراورا مرخص كرد ، و ميرجاوه را به عنوان پاداش همراهي وتمكين به ريگي هابخشيد ( جانب اللهي ، 1375، ص 61 ) ازمضمون سند شماره(2) چنين استنباط مي شود ، كه نصيرخان( پسردوم عبدالله خان حاكم منصوب نادرشاه نك.سايكس 139 ) درسال 1159 هجري حكم اين واگذاري را به ريگي ها داده است .
مرحوم سردارمهرالله خان درزمان تحقيق ( 1356) به نگارنده اظهار داشت ، كه نادر پس ازاين واگذاري از ريگي ها خواست كه درميرجاوه مستقرشوند ، تابه مركزحكومت نزديك ترباشند ، ولي به علت قتل نادراين توصيه عملي نشد( يادداشتهاي مؤلف ) هرچند درهيچ تاريخي در ذكر وقايع هندوستان نامي ازريگي ها نيامده است ، اما طبق سند شماره (1) حاكم منصوب سندبالا تجديد نظرمي شود
متن سندشماره(1)
عالي جاه رفيع جايگاه عزت وسعادت وهمراه جناب ميرشهوردين (šahvardin)
خان ومرادخان سرايل طايفه نتوزهي ريگي اولادي ميرحسن شهداد يك پنجم آب وملك ميرجاوه وسه "كوت"(kut)(= سهم )خرمن "دهدار"( ازتيره هاي ريگي ) تحديدحدود چاه تمين تاپوزه كوه تيرآباد مابين طايفه كرد و ريگي مقرر گرديدشده است ، الف چر ( علفچر) وزمين كشت كاروقنات آباده وخرابه به قريب هفتادوسه رشته "نل"(nel)تا"دل"(del)( نل تادل يك اصطلاح بلوچي است ، يعني از نيزار تادشت ) واگذار ميرشهوردين و ميرمرادنتوزهي ريگي تحديدحدود به قرار ذيل است : آندرآباد معروف به انده و رودخانه پلگي تااستخر و آب ترش دله ارچنان وسنگ هاي هروتي و پوزه مردان ميركوه واگذارشده ازطرف خان نصيرخان سرايل كل طايفه هاي بلوچ ميرخان نصيرخان ولي هركس ازاولادان من برگشت درلعنت خدا ومائيكه ( ملائكه) الهي گرفتارگردد ، سنه 1159 ه . مهرمبارك نماينده شاهنشاهي ايران وثوق السلطنه ، تحرير في التاريخ 25 جمادي الثاني سنه 1159 هجريه مهرشريف ؟ اعظم ميرنصيرخان نوري سجع مهر نصيرخان حسبي الله نعم الوكيل ، نعم المولي ونعم النصير است .
خان ومرادخان سرايل طايفه نتوزهي ريگي اولادي ميرحسن شهداد يك پنجم آب وملك ميرجاوه وسه "كوت"(kut)(= سهم )خرمن "دهدار"( ازتيره هاي ريگي ) تحديدحدود چاه تمين تاپوزه كوه تيرآباد مابين طايفه كرد و ريگي مقرر گرديدشده است ، الف چر ( علفچر) وزمين كشت كاروقنات آباده وخرابه به قريب هفتادوسه رشته "نل"(nel)تا"دل"(del)( نل تادل يك اصطلاح بلوچي است ، يعني از نيزار تادشت ) واگذار ميرشهوردين و ميرمرادنتوزهي ريگي تحديدحدود به قرار ذيل است : آندرآباد معروف به انده و رودخانه پلگي تااستخر و آب ترش دله ارچنان وسنگ هاي هروتي و پوزه مردان ميركوه واگذارشده ازطرف خان نصيرخان سرايل كل طايفه هاي بلوچ ميرخان نصيرخان ولي هركس ازاولادان من برگشت درلعنت خدا ومائيكه ( ملائكه) الهي گرفتارگردد ، سنه 1159 ه . مهرمبارك نماينده شاهنشاهي ايران وثوق السلطنه ، تحرير في التاريخ 25 جمادي الثاني سنه 1159 هجريه مهرشريف ؟ اعظم ميرنصيرخان نوري سجع مهر نصيرخان حسبي الله نعم الوكيل ، نعم المولي ونعم النصير است .
امضاي ناصرالدوله فرمان فرمائيان حكومت كرمان وبلوچستان .
امضاي وثوق السلطنه ( ؟) وفرمانفرما درذيل اين سنددائر براين است ، كه صاحبان سند دردوره حكومت هاي بعدي تأييديه اي براي سندمزبورمي گرفته اند . ادامه دارد