شعر

[solmaz]

اسم کتاب پنجه در باد
به نام او...........
تقدیم به انان که از فراق به اشراق رسیدند

اما با تلخ خون.......

راستی با امدنت عشق شدم

برامده از سر زمین نیم روز

و پر و ر ده بر دامان سبلان



فرا ق


لجظه هایم را در اسیاب درد هایم می سایم

از رخت اویزان تنهای اویزان می شوم

هر دردی از من درد دیگری می زاید

بر دفتر فراق من برگ دیگری به سنجاق کشیده می شود

از اسمان فراق می بارد



برای شاعر بزرگ ایران و بزرگترین نماینده شعر فارسی

احمد شاملو " ا .بامداد"

دستی بر غبار اینه می کشم

و با مرکب سفید می نویسم :

انتظار.

[payamsistani]

درود بر بانو سیستانی

از بن جان شادمانیم که شما را در کنارمان حس می کنیم . بی گمان تجربه گران قدر شما برای ما و شعر غنیمتی ست . از طرف خودم و همه ی دوستان سیستانی و بلوچستانی به شما خوش امد می گویم و امیدوارم که همواره در کنار ما باشی .


با احترام : پیام سیستانی

[aminnoura]

لحظه هایم را در اسیاب درد هایم می سایم ....
چه تلخ

[matashfaraz]

سولماز عزیز درود بر شما

شعر های زیبایتان را خواندم و لذت بردم. شادمانم از حضورتان در این جمع. امید که لحظات خوب و پرشوری را در کنار هم در این فضای مجازی برای یکدیگر رقم بزنیم.


با احترام: معصومه

[solmaz]

با سلام

به معصو مه عزیز و جناب پیام سیستانی از شاعران خوب این مرز و بوم که با عث افتخار من می باشد که در کنار شما عزیزان در این دنیای مجازی باشم

"کوهها باهمندو تنهایند" همچو ما با همان تنها یان"

با تشکر و سپاس

[dehvary]

سلام و درود به شاعره محترم
خوشحالم که روز به روز آمار ادیبان و شعرای استانمان در سایت رو به فزونیست و از همینجا به محمود عزیز درود می فرستم که قبول زحمت کرده و به معرفی ناشناخته های استان می پردازند. از آشنایی با شما نیز خرسندم و دعوت می کنم اگه وقت کردید به کلبه حقیرانه ما هم سر بزنید.
با تشکر:دهواری نژاد محمدامین

فرا ق

لجظه هایم را در اسیاب درد هایم می سایم
از رخت اویزان تنهای اویزان می شوم
هر دردی از من درد دیگری می زاید
بر دفتر فراق من برگ دیگری به سنجاق کشیده می شود
از اسمان فراق می بارد
-----------------------------------------------------------------
فراق

فراق هجر تو جانا شرر انداخته بر جانم
چراغ روی چون ماهت بود امید درمانم

شدی فارغ زهردام وچنان طوطی قفس جایم
مگر وصفت فرا گیرم و نامت بر زبان رانم

خزانت را خریدارم که تا آید بهارگاهی
چنان بلبل به گلزارت صباحی نغمه ای خوانم

به دام زلفت ای حوری چنان مرغی گرفتارم
خیال بوسه از لعلت همه آب و همه دانم

گهی شمع و گهی پروان بدور شمع تو گردان
بحال سعی بی حاصل همی سوزان و نالانم
.
.
.
ربودی گر هزاران دل مرا پندار هزاران یک
نشانم هست امین دهوار ز دهوار سراوانم

http://www.dehvary.blogfa.com

[salam]

وش یهتءِ وش اتکءِ وشهتءِ(خوش آمدید) بی بی اِین بانُک سولماز(بانو سولماز گرامی)

[arashslow]

میتونید بهتر از این بسرایید
تلاش کنید و مطالعه
پیروز و پاینده باشید...