آوار کهنه ی خاطرات 1

مدیر انجمن: ابراهیم شیخ ویسی/شیخ

ابراهیم شیخ ویسی/شیخ
--۞ کاربر ویژه ۞--
--۞  کاربر ویژه  ۞--
پست: 22
تاریخ عضویت: شنبه ۷ آبان ۱۳۹۰, ۷:۴۳ ب.ظ
جنسیت: مرد

آوار کهنه ی خاطرات 1

پست خوانده نشده توسط ابراهیم شیخ ویسی/شیخ »

باور نمی کردم که بی آذر بی دلپاره های دریا و من کفتار به دوش بکشد و موج وطوفان را در سینه پنهان کند...

...وآن نگاه که همیشه درفضا می تابد وغروب نمی کند را پشت این همه سال سیاه دردل پنهان نگه داشته باشد.

کوچه پس کوچه های درویش محله با آن همه درویش و کشکول وتبرزین وآوازهای ممتد وطولانی پشت خاطرات غبار گرفته

شاید آوار تکه های دلی است که درسینه ی من می تپد وجامانده های یاد را پشت پرچین آرزوها مثل کتابی کهنه

وقدیمی ورق می زند اما این غروب دلتنگ واین بغض ویران واین سکوت مرگبار پایانی نیست

پشت باغ نوریان ودرخت مانده دردهان پاییز وقدم هایی که پشت آرزوهای من به رنج خاطره ها پیوست شاید خشت

سرنوشتی است که باید می شکست وبا تکه های بر بادش در یادها جوانه می زد

کسی چه می داند یک عمر،مرگ تدریجی به دوش کشیدن را ....فریاد ،سکوت،دلتنگی،اندوه وناسور زخم درسینه پنهان

کردن را...و دل به خاطر دل، تپیدن را ...

کسی چه میداند که درهمین کوچه پس کوچه های درویش محله آرزویی خاک می خورد... وکسی چه می داند که آذر

هزارفردا را پشت هزار فردا نفس کشیده است به خاطر آن نگاه ارجمند که هیچ گاه غروب نمی کند.
parya jahantiq
★★★ نورچشمی ★★★
★★★ نورچشمی ★★★
پست: 25
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۱, ۱:۴۶ ق.ظ
جنسیت: زن
معرفی بیشتر: من آموزش زبان انگلیسی خوندم.علاقه زیادی به ادبیات و هنر و موسیقی دارم.
عضو انجمن شعر و داستان قوچان هستم.
به دنیا اومده و بزرگ شده ی استان گلستان هستم ودر حال حاضر ساکن خراسان رضوی .اصالتم سیستانی هستش و افتخار می کنم که در این جمع حضور دارم.
محل اقامت: خراسان رضوی-قوچان
تماس:

Re: آوار کهنه ی خاطرات 1

پست خوانده نشده توسط parya jahantiq »

سلام
یادآورشدی خاطراتم را از میان کوچه های مه زده ی شهر کودکی هایم
که زمانی جایگاه شادمانه هایم بود و جز قاه قاه خنده هایم از دیوارهایش چیزی نمی شنیدی !
از خاله خاله بازی های جلوی درب حیاط گرفته تا عمو زنجیرباف که مدت هاست دیگر هیچ مژده ای برایم نیاورده است
آن روزهاا چقدر زود دیر شدند
دیگر بام خانه ی همسایه پشتی را دوس ندارم که به درختان حیاطش پاتک بزنم
دیگر شنیدن بوی شب بو ها مستم نمی کند
فقط کاش باز می گشت لبخند های پر معنای پدرم ، و بوی گل های چادر مادرم در حیاط می پیچید ، و زندگی را بدون طعم تلخش هضم می کردیم !
bahar
°°° تازه وارد °°°
°°° تازه وارد °°°
پست: 3
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱, ۶:۰۳ ب.ظ
جنسیت: زن
محل اقامت: استان گلستان

Re: آوار کهنه ی خاطرات 1

پست خوانده نشده توسط bahar »

خیلی قشنگ بود پریا جون ;)
ارسال پست

بازگشت به “انجمن ادبی ابراهیم شیخ ویسی شاعر و نویسنده”