نقدی بر کتاب "آزادی یا مرگ" اثر نیکوس کازانتزاکیس
ارسال شده: شنبه ۳ مرداد ۱۳۸۸, ۱۲:۰۱ ب.ظ
چندروزپیش کتاب "آزادی یامرگ"اثرنویسنده ی بزرگ "نیکوس کازانتزاکیس"راخواندم.
نکته ی قابل توجه درمورداین اثرکازانتزاکیس این است خدادراین اثروی برخلاف آثاردیگرش -(مانند زوربای یونانی،مسیح باز مصلوب،گزارش به خاک یونان،چین وژاپن و...)بطورمستقیم دلالت ندارد.درعوض مبانی دیگری نقش توانمند ومحوری خدارا دراین کتاببازی میکنند.عناصرمتشکله ی این مبانی به قدرت معنوی وفوق العاده بالای ارواح نیاکان اوبرمی گردد.تاجاییکه نسلهای زنده وپویای یونان آن دوره درزمانهای حساس زندگی خویش تبدیل به نیاکان خشمگین وقدرتمند خودمی شوند.دراین لحظه این افراد با انقلابی که دردرون خوداحساس می کنند چنان خودراقدرتمند احساس میکنندکه حتی قادرند نیروی عقل را به کناری زده و تنها از ندای درونی ونیاکانی خود پیروی کنند.به عنوان نمونه درانتهای کتاب می خوانیدکه اگرچه مبارزه ی پهلوان میکلس با ترکان عثمانی آن هم بااتعدادی انگشت شمار ازیاران وفادار وی فایده ی چندانی به حال سرزمین دربند کرت ندارداما پهلوان نه تنها دست ازمبارزه برنمی دارد بلکه به وسیله ی همان رفتار نیاکان منشانه ی خود روح نیاکانش را دروجود برادرزاده ی خود - کسماس- زنده می کندواورا هم با قدرت ماورایی خود وادار به مقاومت می کند و درنهایت نیز همه ی این افراد به دلیل تعداد کم توسط نیروی مهاجم یعنی ترکها کشته می شوندوداستان به پایان میرسد.
ناگفته نماند در قسمتهایی ازداستان قدرت ماورایی نیاکان این سرزمین آنچنان نمود پیدا می کند که حتی قادرهستند فرزندان خودرا بخاطر اشتباهاتی که مرتکب می شوند تنبیه یا حتی مجازات کنند.نمونه ی بارزاین ادعارا میتوان در قسمتی ازداستان یافت که درآن کسماس (برادرزاده ی پهلوان میکلس) که با دختری یهودی وبیگانه ازدواج کرده است ونیزباردار هم شده است،مدام بیم آن را دارد که روح پدرش -صاحب آن خانه ای که بعدازبازگشت از فرنگ باید به آنجا می رفت - هم اکنون درآندرآن خانه حاضراست ودر پی گرفتن انتقامی سخت از وی می باشد،کما اینکه این اتفاق در زمانی که کسماس درخانه حاضرنیست وهمسرش درخانه درحال استراحت در اتاق زیرشیروانی میباشد،می افتدوخواننده را وادار به تعجب می کند.چراکه روح پدر کسماس درزمانی مناسب با نواختن ضربتی محکم برشکم زن موجب سقط جنین می گردد.در اینجا خواننده به این فکر می افتد که نوعی تفکر نژادپرستانه درافکار کازانتزاکیس نمود پیدا می کندکه موجب می شود حتی از اختلال نژادهای انسانی با نژاد خودش احساس انزجار کند.
نکته ی قابل توجه درمورداین اثرکازانتزاکیس این است خدادراین اثروی برخلاف آثاردیگرش -(مانند زوربای یونانی،مسیح باز مصلوب،گزارش به خاک یونان،چین وژاپن و...)بطورمستقیم دلالت ندارد.درعوض مبانی دیگری نقش توانمند ومحوری خدارا دراین کتاببازی میکنند.عناصرمتشکله ی این مبانی به قدرت معنوی وفوق العاده بالای ارواح نیاکان اوبرمی گردد.تاجاییکه نسلهای زنده وپویای یونان آن دوره درزمانهای حساس زندگی خویش تبدیل به نیاکان خشمگین وقدرتمند خودمی شوند.دراین لحظه این افراد با انقلابی که دردرون خوداحساس می کنند چنان خودراقدرتمند احساس میکنندکه حتی قادرند نیروی عقل را به کناری زده و تنها از ندای درونی ونیاکانی خود پیروی کنند.به عنوان نمونه درانتهای کتاب می خوانیدکه اگرچه مبارزه ی پهلوان میکلس با ترکان عثمانی آن هم بااتعدادی انگشت شمار ازیاران وفادار وی فایده ی چندانی به حال سرزمین دربند کرت ندارداما پهلوان نه تنها دست ازمبارزه برنمی دارد بلکه به وسیله ی همان رفتار نیاکان منشانه ی خود روح نیاکانش را دروجود برادرزاده ی خود - کسماس- زنده می کندواورا هم با قدرت ماورایی خود وادار به مقاومت می کند و درنهایت نیز همه ی این افراد به دلیل تعداد کم توسط نیروی مهاجم یعنی ترکها کشته می شوندوداستان به پایان میرسد.
ناگفته نماند در قسمتهایی ازداستان قدرت ماورایی نیاکان این سرزمین آنچنان نمود پیدا می کند که حتی قادرهستند فرزندان خودرا بخاطر اشتباهاتی که مرتکب می شوند تنبیه یا حتی مجازات کنند.نمونه ی بارزاین ادعارا میتوان در قسمتی ازداستان یافت که درآن کسماس (برادرزاده ی پهلوان میکلس) که با دختری یهودی وبیگانه ازدواج کرده است ونیزباردار هم شده است،مدام بیم آن را دارد که روح پدرش -صاحب آن خانه ای که بعدازبازگشت از فرنگ باید به آنجا می رفت - هم اکنون درآندرآن خانه حاضراست ودر پی گرفتن انتقامی سخت از وی می باشد،کما اینکه این اتفاق در زمانی که کسماس درخانه حاضرنیست وهمسرش درخانه درحال استراحت در اتاق زیرشیروانی میباشد،می افتدوخواننده را وادار به تعجب می کند.چراکه روح پدر کسماس درزمانی مناسب با نواختن ضربتی محکم برشکم زن موجب سقط جنین می گردد.در اینجا خواننده به این فکر می افتد که نوعی تفکر نژادپرستانه درافکار کازانتزاکیس نمود پیدا می کندکه موجب می شود حتی از اختلال نژادهای انسانی با نژاد خودش احساس انزجار کند.