چهار پاره هاي پيوسته_سيستاني

مدیر انجمن: ابراهیم شیخ ویسی/شیخ

ابراهیم شیخ ویسی/شیخ
--۞ کاربر ویژه ۞--
--۞  کاربر ویژه  ۞--
پست: 22
تاریخ عضویت: شنبه ۷ آبان ۱۳۹۰, ۷:۴۳ ب.ظ
جنسیت: مرد

چهار پاره هاي پيوسته_سيستاني

پست خوانده نشده توسط ابراهیم شیخ ویسی/شیخ »

1-سيستان،بهشت ورجاوند

گم نموده آب هامونش

بر لب عطش شكوفا شد

در رگ زمين نهان خونش



2-از عطش به آسمان رو زد

سرزمين تشنه ي نيزار

ابر آرزو نيامد باز

تا زمين،چمن كند بيدار




3-در ديار آبرو مردم

گز ،نماد آبرومند است

آب،دست قلعه مي شويد

تيغ باد خسته در بند است



4-گرگ خانگي به خون پيوست

فصل مرگ و مير آبادي

بيشه ماند و زوزه ي ممتد

هيچ از اين نشان نشد يادي



5-در دهان گرگ صحرا گرد

گله عاشقانه مي زاييد

باد، چوب دست چوپان شد

پشت حيله،گله مي پاييد


6-اين جنازه تشنه جان بخشيد

روي خاك تشنه ي خاموش

روي دست قوم دريا دل

گور تشنه برده صد آغوش



7-فصل زخم و غصه و اندوه

رنج غربت غم تحقير

جاده همنفس نشد با كوچ

مرد كوچ خسته شد بي پير




8-مرد قصه دل به دريا زد

در سكوت سايه ها جان داد

چون عصاي مرد بي سايه

خوره خورد و بر زمين افتاد




9-مي روي به غربت اي همدل

ماه قصه ابر نا زا شد

مرد تختك از نفس افتاد

ناله پشت ناله پيدا شد




10-گز چراغ ديده ي مردم

سايه سار عالم و آدم

گز فروش ملك من بگريز

آفتاب قصه شد همدم




11-بوف آشنا چو پر بگشود

تا خرابه يك نفس پر زد

بر فراز چشم آوارم

خانه ي كوير من در زد





12-پشت چاه مرگ من امروز

زخم حيله ي شقاد آمد

سرو جان من به يغما رفت

آه رستم از نهاد آمد





13-زابل سكا عطش دانست

روي موج مانده در گرداب

باورم نمي شود هامون

خاك يشت جاودان بي آب





14-مست بزم و بي قراري دل

زين قدح كه باده مي نوشي

جامه اي ز جنس مستي را

بر تن فتاده مي پوشي





15-آب،بر لب عطش روييد

بر سراب تشنگي دريا

اير آرزو نفس بخشيد

بر حرير زنبق صحرا





16-روح ارده چون طنين انداخت

اشك چشم خاك من خون شد

مرد و زن اسير و طوفاني

در اديره جسم من چون شد





17-گزبه حال من پريشان شد

خاك سرزمين من بي آب

آرزوي من به من مي گفت

بي تو مي روم از اين گرداب





18-برفراز خاك ناتوان امروز

تشنه مرد قصه زانو زد

بام خانه از عطش بشكست

روي چشم گز كسي كو زد





19-كوزه در غبار تنهايي

تشنه خاك ماه بي مهتاب

زابل سكا به سوگ يار

نعش مانده در لحد بي آب





20-ابر آشنا نباريده است

خاك آبروي من تبدار

دست دهكده تيمم كرد

آبروي سفره ام نيزار





21-پشت زخم غربت ميدان

عاشقانه مرد حق افتاد

روي تاول شب اندوه

صادقانه ماه من جان داد





22-نقش زخم قصه بر دل بود

برگ زرد خانه ي پاييز

زير پاي عابر كوچه

آبروي ريخته ام برخيز





23-كوه خواجه چون دلم برخاست

شب كه لب سيه چنين مي كرد

غنچه هاي موج دريا را

پينه بر لب زمين مي كرد





24-توتن ستاره را بستند

تور پاره پاره را كشتند

ساحلم سيه چو پوشيدي

مرد سنگ خاره را كشتند





25-هيرمند ملك دل خشكيد

در رگ زمان،زمين بيتاب

تشنه مانده مردم دريا

خاك تشنه،تشنه را درياب





26-از كوير مرد خيزم من

باده با ستاره مي نوشم

ريشه ي درخت تاريخم

گندم از زمين چو مي دوشم





27-سينه ي فراق هامونم

داستان كوه اندوهم

چون لبان تشنه سرمستم

قطره هاي ابر انبوهم





28-ناله از كوير ودريا رفت

خنده از لبان شيدايي

صبح آرزوي من پژمرد

از فراق يار دريايي





29-از زرنج خسته مي آيي

تشنه مرد بي تن و تقدير

مرغ ناز عاشقان بشكست

روي دست مرده ي نخجير





30-رفته اي به غربت بي نام

سينه سينه غم دهم پرواز

آرزو به خاك دل كارم

تا ز خاك دل شوي آغاز





31-چون ستاره در فلق سرداد

آسمان سيه به تن پوشيد

ماه شب شبانه خنجر زد

خانه ي ستم ز ره برچيد





32-بيقرار قطره ي باران

خوشه خوشه گندم زابل

روي دست مردم تشنه

قطعه قطعه قامت سنبل





33-چون خداي عاشقان فرمود

سرزمين تشنه باران ديد

روح مرد مرده سر بر داشت

ناز موج و آب و ياران ديد










payamsistani
★★★ نورچشمی ★★★
★★★ نورچشمی ★★★
پست: 94
تاریخ عضویت: شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۰, ۸:۱۱ ب.ظ

Re: چهار پاره هاي پيوسته_سيستاني

پست خوانده نشده توسط payamsistani »

درود بر ابراهیم عزیز

هزار درود برای چارپاره های زیبای تان . دست مریزاد . همواره چشم به راه نوشته های ارجمند شما در خانه ی هنرمندان هستیم .

ارادتمند شما : پیام سیستانی
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “انجمن ادبی ابراهیم شیخ ویسی شاعر و نویسنده”