من بودم وخدا بود
او گله از جدایی من ساز بی وفایی
او گفت که من رهایم من گفتمش اسیرم
اوگفت که انتخاب است من گفتم این سراب است
او زد مثال خود را من دادمش نشانی
او گفت که زندگانی؟ من گفتمش چه دانی ؟
من گفتمش که کفر است گفتا بگو چه دانی؟
گفتم عذاب سخت است گفتا مترس هیچ است
گفتم که دوزخت را گفت از بهشت دانی؟
گفتم فریب دادی گفتا نمی شناسی
گفتم چنین گفتند گفتا چنین نباشد
گفتم که خلق خود را گفتا رها نکردم
گفتم اسیر خاکم گفتا که قدر بدانم
گفتم وفا نداری گفتا صبور جانا
گفتم که ظلمت است این گفتا که نور تابد
گفتم اسیر بندم گفتا رسد رهایی.
پ.ن:دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو ددملولم وانسانم آرزوستhttp://sistehran.persianblog.ir/
من بودم وخدا بود
مدیر انجمن: matashfaraz
-
- ★★★ نورچشمی ★★★
- پست: 51
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۰, ۲:۵۰ ب.ظ
- جنسیت: زن
- معرفی بیشتر: 24سالمه.ساکن تهرانم.شیمی خوندم.سر کار هم میرم.عاشق کوه رفتنم.
کافیه دیگه.نه؟؟؟؟؟ - محل اقامت: تهران
Re: من بودم وخدا بود
ممنووووووووووووووووووووووون
خیلی قشنگ بود
خیلی قشنگ بود
زندگی ارزش ندارد اما هیچ چیز هم ارزش زندگی را ندارد....